شمارهٔ ۲۶۳
ای ماه که می نپرسی از من
زانگاه که می نپرسی از من
آوازه فکند در همه شهر
بدخواه که می نپرسی از من
شاهی تو گدا چگونه گوید
با شاه که می نپرسی از من
پرسی همه را و جز تو کس نیست
آگاه که می نپرسی از من
طومار شکایتم بر این شد
کوتاه که می نپرسی از من
با کوه غم تو رفتم از جای
چون کاه که می نپرسی از من
از لعل تو نیست کار جامی
جز آه که می نپرسی از من
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ماه که می نپرسی از من
زانگاه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: ای ماه، تو هیچ وقت از من نمیپرسی، زمانی که دل من به یاد تو میتپد.
آوازه فکند در همه شهر
بدخواه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: در تمام شهر برای نیکوکار بدخواهی کرده و در مورد من صحبت میکنند.
شاهی تو گدا چگونه گوید
با شاه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: چگونه یک گدا میتواند با شاه سخن بگوید و از او بپرسد که آیا درباره من چیزی نمیپرسد؟
پرسی همه را و جز تو کس نیست
آگاه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: اگر از همه بپوسی، هیچکس نمیداند جز تو که چرا از من سوال نمیکنی.
طومار شکایتم بر این شد
کوتاه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: شکایت من به حدی مختصر و کوتاه شده که دیگر از من نمیپرسی.
با کوه غم تو رفتم از جای
چون کاه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: غم تو مرا به حدی آزار داده که همچون کاهی از جایی دور شدم و دیگر هیچ کس از حال و روزم خبر نمیگیرد.
از لعل تو نیست کار جامی
جز آه که می نپرسی از من
هوش مصنوعی: از دانههای رنگین تو هیچ کار دیگری نمیکنم جز اینکه آه و ناله میکنم و تو هیچ گاه از حال من نمیپرسی.

جامی