گنجور

شمارهٔ ۲۵۳

ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان
در سنبل شبرنگت برگ گل تر پنهان
سی و دو بود آن لب هرگه به شمار آری
یعنی که بود در وی سی و دو گهر پنهان
با هرکه دوچار افتی کام دو جهان یابد
شبها که به گشت آیی از خانه بدر پنهان
گفتی که بگو پیدا سری ز میان من
نیمیست ز موی آن هم در زیر کمر پنهان
از هجر توام بردل صد داغ بود پیدا
واندر ته هر داغی صد داغ دگر پنهان
هر فرش که اندازم در کلبه غم بی تو
گردد ز نم دیده در خون جگر پنهان
ننهاد تو را در دل یک ذره مهر ایزد
هر چند که صنعش در سنگ شرر پنهان
از بس که بود رشکم بر گوش و زبان بی تو
نامت نبرم هرگز با خویش مگر پنهان
از چشم تو دزدیده خواهد نظری جامی
کوری رقیبان را سویش بنگر پنهان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان
در سنبل شبرنگت برگ گل تر پنهان
هوش مصنوعی: تو در دهن کوچک خود شکر را پنهان کرده‌ای و در میان گل‌های زیبا و خوشبو، برگ گل تازه‌ای وجود دارد.
سی و دو بود آن لب هرگه به شمار آری
یعنی که بود در وی سی و دو گهر پنهان
هوش مصنوعی: آن لب همیشه دارای سی و دو دانه است و این به این معناست که در آن لب، سی و دو مروارید پنهان وجود دارد.
با هرکه دوچار افتی کام دو جهان یابد
شبها که به گشت آیی از خانه بدر پنهان
هوش مصنوعی: هرکس که با او در مشکل و گرفتاری روبه‌رو شوی، در تمام دنیا می‌تواند به تو کمک کند. شب‌هایی که به طور پنهانی از خانه خارج می‌شوی، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی درد و رنجی باشد که تحمل می‌کنی.
گفتی که بگو پیدا سری ز میان من
نیمیست ز موی آن هم در زیر کمر پنهان
هوش مصنوعی: گفتی که به من بگو کجایم را پیدا کنم، اما من نمی‌توانم به تو بگویم چون نیمی از من در میان تو پنهان است و قسمتی از موهایم هم زیر کمرم مخفی شده است.
از هجر توام بردل صد داغ بود پیدا
واندر ته هر داغی صد داغ دگر پنهان
هوش مصنوعی: هنگام دوری تو، دل من پر از درد و غم است. هر درد و جراحتی که به وضوح دیده می‌شود، در عمق خود داغ‌های پنهانی دیگری را نیز نهفته دارد.
هر فرش که اندازم در کلبه غم بی تو
گردد ز نم دیده در خون جگر پنهان
هوش مصنوعی: هر گامی که بر روی فرش در کلبه غم گذاشته می‌شود، به خاطر نبود تو، با اشک‌هایم آغشته می‌شود و درد دل‌هایم را پنهان می‌کند.
ننهاد تو را در دل یک ذره مهر ایزد
هر چند که صنعش در سنگ شرر پنهان
هوش مصنوعی: در دل من حتی یک ذره محبت و عشق از سوی خداوند نسبت به تو قرار نداده است، هرچند که خلاقیت او حتی در سنگ‌های آتشین نیز نهفته است.
از بس که بود رشکم بر گوش و زبان بی تو
نامت نبرم هرگز با خویش مگر پنهان
هوش مصنوعی: به خاطر شدت حسادت و عشق به تو، هرگز نمی‌توانم نامت را به زبان بیاورم و فقط در دل خودم به آرامی از تو یاد می‌کنم.
از چشم تو دزدیده خواهد نظری جامی
کوری رقیبان را سویش بنگر پنهان
هوش مصنوعی: از چشم تو به آرامی نگاهی خواهم انداخت که رقیبان را به گونه‌ای نابینا کند. به او نگاه کن، ولی به طور پنهانی.