گنجور

شمارهٔ ۲۳۷

ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم
سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم
من که کله نهادمی کج ز غرور سروری
در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم
پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند
سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم
داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی
جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم
چون نشوم به دولت بندگی تو مفتخر
من که به منصب سگی بر در تو مباهیم
شد تن خسته ام چو مو رنگ شکسته ام چو که
چند ز غم گدازیم چند ز غصه کاهیم
جامیم و مرا لقب خاک نشین مصطبه
مفتی شهر گو مخوان صوفی خانقاهیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم
سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق ناشی از غم و رنج است. گوینده به این موضوع اشاره می‌کند که درد و اندوهی که از دوری یا بی‌وفایی کسی به او وارد می‌شود، مانند فریادی در صبح ناشی از درد و سختی است. او همچنین به تضاد بین مقام و ارزش خود (که به گوهر تاج شاه تشبیه شده) و رنجی که از طرف آن شخص متحمل می‌شود، اشاره می‌کند. این احساس نشان‌دهنده جدایی بین مقام اجتماعی و وضعیت روحی گوینده است.
من که کله نهادمی کج ز غرور سروری
در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم
هوش مصنوعی: من به خاطر غرور و خودخواهی‌ام، به زانو درآمدم و در برابر بندگی تو سرم را کج کرده‌ام. کلاهم هم به خاطر این نخوت، کج و غرق در خودرؤیی است.
پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند
سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم
هوش مصنوعی: سالیان سال است که عشق و شور و شوق در دل من جوانی می‌کند. مانند سیلابی که به طور مداوم جاری است، چشمانم را از خواب و غفلت بیدار می‌کند و باعث می‌شود از زیبایی‌های زندگی لذت ببرم.
داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی
جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم
هوش مصنوعی: تو هرگز به من ندادهای، کافی است که گاهی صدای ناله و درخواست من را به گوش تو می‌رساند.
چون نشوم به دولت بندگی تو مفتخر
من که به منصب سگی بر در تو مباهیم
هوش مصنوعی: اگر به نعمت و خوشبختی خدمتگزاری تو نرسم، چه افتخاری برای من باقی می‌ماند؟ من حتی اگر به مقام و درجهٔ یک سگ در کنار درگاه تو هم برسیم، باز هم برایم شرف و افتخار خواهد بود.
شد تن خسته ام چو مو رنگ شکسته ام چو که
چند ز غم گدازیم چند ز غصه کاهیم
هوش مصنوعی: بدن خسته‌ام مانند جوجه‌ای است که رنگش شکسته، حالا چند وقت است که از غم ها ذوب شده‌ام و چند بار از غصه کم شده‌ام؟
جامیم و مرا لقب خاک نشین مصطبه
مفتی شهر گو مخوان صوفی خانقاهیم
هوش مصنوعی: من همچون جامی هستم که به خاک نشینی می‌مانم و نمی‌خواهم کسی مرا با عنوان مفتی یا عالمانه بخواند؛ من یک صوفی هستم و در خانقاه زندگی می‌کنم.