گنجور

شمارهٔ ۲۳۶

طره از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم
یکدم از تنگی و تاریکی بر آساید دلم
شد دلم خون و آید از مژگان فرو در کوی تو
جز به کوی تو بلی مشکل فرود آید دلم
بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته
هیچ کس نتواند از خوبان که برباید دلم
لاغرم زانسان که چون از کسوت فانوس شمع
زآتشت روشن ز زیر پوست بنماید دلم
تا به زیر پای تو از پرده خود کرده فرش
از تفاخر سر به ساق عرش می ساید دلم
بهر تشریف خیال تو ز خونین قطره ها
منظر دیده به رنگین گوهر آراید دلم
کی توانم جامی از سودای خوبان توبه کرد
غیر ازین چون کار دیگر را نمی شاید دلم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طره از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم
یکدم از تنگی و تاریکی بر آساید دلم
هوش مصنوعی: موهایت را مثل ماه از روی چهره‌ات کنار بزن، تا قلبم آنی از تنگی و تاریکی رهایی یابد و آرام بگیرد.
شد دلم خون و آید از مژگان فرو در کوی تو
جز به کوی تو بلی مشکل فرود آید دلم
هوش مصنوعی: دل من به شدت ناراحت و غمگین شده و اشک‌هایم بر روی صورت‌ام سرازیر می‌شود. در کوی تو هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی وارد شود، اما دل من فقط به سمت تو می‌آید.
بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته
هیچ کس نتواند از خوبان که برباید دلم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه عشق و علاقه‌ام به تو به اندازه‌ای عمیق و محکم است که هیچ کس دیگری نمی‌تواند از من محبت یا دوستی‌ام را برباید.
لاغرم زانسان که چون از کسوت فانوس شمع
زآتشت روشن ز زیر پوست بنماید دلم
هوش مصنوعی: من از لطافت و روشنی وجود تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام؛ مانند شمعی که در زیر پوست یک فانوس می‌درخشد و قلبم را روشن می‌کند.
تا به زیر پای تو از پرده خود کرده فرش
از تفاخر سر به ساق عرش می ساید دلم
هوش مصنوعی: من برای تو فرشی از پرده خود را زیر پا می‌ندازم و به خاطر این تفاخر، دلم به عرش آسمان می‌رسد.
بهر تشریف خیال تو ز خونین قطره ها
منظر دیده به رنگین گوهر آراید دلم
هوش مصنوعی: به خاطر تجلی خیال تو، چشمم را با اشک‌های خونی می‌آرایم تا دلم زیباترین جلوه‌ها را ببیند.
کی توانم جامی از سودای خوبان توبه کرد
غیر ازین چون کار دیگر را نمی شاید دلم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از عشق و آرزوی محبوبان دست بکشم، چرا که جز این، دل من هیچ کار دیگری را نمی‌تواند تحمل کند.