گنجور

شمارهٔ ۲۲۶

رخصتم ده که سر زلف سیاهت گیرم
دیده را روشنی از روی چو ماهت گیرم
چون تو را نیست سرآنکه بیابم به تو راه
داد خواهم نه بیایم سر راهت گیرم
گرچه بیشم گنهی نیست زنم دست نیاز
دامن لطف پی عفو گناهت گیرم
سایه افکن به من ای سرو که افتم به هلاک
گر نه از حادثه دهر پناهت گیرم
از سر بسترم امشب مرو ای همسایه
تا به اندوه شب خویش گواهت گیرم
ای گل از لطف مزن لاف که پیش رخ او
با دو صد برگ یکی برگ گیاهت گیرم
جامیا دم مزن از درد و غم هجر که من
شرح این واقعه از ناله و آهت گیرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخصتم ده که سر زلف سیاهت گیرم
دیده را روشنی از روی چو ماهت گیرم
هوش مصنوعی: اجازه بده که بخواهم موی سیاهت را بگیرم و با آن چشمانم را روشن کنم، زیرا زیبایی تو مانند چهره‌ی ماه است.
چون تو را نیست سرآنکه بیابم به تو راه
داد خواهم نه بیایم سر راهت گیرم
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌توانم به تو دسترسی پیدا کنم، دیگر به دنبال راهی برای رسیدن به تو نخواهم بود و فقط در مسیر تو نمی‌مانم.
گرچه بیشم گنهی نیست زنم دست نیاز
دامن لطف پی عفو گناهت گیرم
هوش مصنوعی: با اینکه گناهان زیادی دارم، دست به دامن لطف تو میزنم و امیدوارم که عفو و بخشش تو را جلب کنم.
سایه افکن به من ای سرو که افتم به هلاک
گر نه از حادثه دهر پناهت گیرم
هوش مصنوعی: ای سرو، بر من سایه بیفکن، چرا که اگر به این حال ادامه دهم، در هلاکت افتاده‌ام. اگر تو نباشی، از مشکلات زندگی یاری نمی‌یابم.
از سر بسترم امشب مرو ای همسایه
تا به اندوه شب خویش گواهت گیرم
هوش مصنوعی: امشب از نزد من نرو، ای همسایه؛ چون می‌خواهم تا صبح به tristeza و غم شب خودم تو را شاهد بگیرم.
ای گل از لطف مزن لاف که پیش رخ او
با دو صد برگ یکی برگ گیاهت گیرم
هوش مصنوعی: ای گل، از محبت خود این ادعا را نکن که من زیبا هستم، چون در برابر زیبایی او، با دو صد برگ از زیبایی‌های تو، یک برگ هم ارزش ندارد.
جامیا دم مزن از درد و غم هجر که من
شرح این واقعه از ناله و آهت گیرم
هوش مصنوعی: از این درد و غم جدایی حرف نزن، زیرا من از ناله و آه تو این داستان را می‌فهمم.