شمارهٔ ۲۰۳
عمرها آن که به سویم گذری داشت دریغ
تند بگذشت و ز حالم نظری داشت دریغ
می پرد روح به امید لب بام ویم
وه که بخت از تن من بال و پری داشت دریغ
من به وصف لب او طوطی شکرشکنم
نه کرم بود که از من شکری داشت دریغ
منم آن عاشق مفلس که سپهر از گوشم
حلقه خدمت زرین کمری داشت دریغ
بوسه نگذاشت که بر خاک کف پاش زنم
آن زلال از لب خونین جگری داشت دریغ
نیم کشته شدم از یک نظرش حیف نگر
کز عقب بهر خلاصم دگری داشت دریغ
آبرو باد ز خاک در او جامی را
که رخ از سجده هر خاک دری داشت دریغ
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمرها آن که به سویم گذری داشت دریغ
تند بگذشت و ز حالم نظری داشت دریغ
هوش مصنوعی: عمرهای زیادی را صرف انتظار کردم، اما افسوس که زمان به سرعت گذشت و فقط نگاهی به حال و روز من انداخت. افسوس که این لحظات سریع سپری شدند.
می پرد روح به امید لب بام ویم
وه که بخت از تن من بال و پری داشت دریغ
هوش مصنوعی: روح من با امید به لب بام میپرد و افسوس که بخت و اقبال از وجود من پر و بالی داشت که دیگر نمیتوانم از آن استفاده کنم.
من به وصف لب او طوطی شکرشکنم
نه کرم بود که از من شکری داشت دریغ
هوش مصنوعی: من فقط میتوانم زیبایی لب او را توصیف کنم و در واقع طوطیای هستم که شکر میفروشد. نه من مانند کرمی هستم که شکری از من داشته باشد، افسوس.
منم آن عاشق مفلس که سپهر از گوشم
حلقه خدمت زرین کمری داشت دریغ
هوش مصنوعی: من آن عاشق بیپولی هستم که زمانه به من خوبی نکرد و از نعمتهای دلخواه دور ماندم.
بوسه نگذاشت که بر خاک کف پاش زنم
آن زلال از لب خونین جگری داشت دریغ
هوش مصنوعی: او به من بوسهای نداد تا بتوانم بر خاک پایش بوسه بزنم، چون آن چشمه زلالی که در دلش بود، از لبهای خونین من نشأت میگرفت. حسرت بر این واقعیت داشتم.
نیم کشته شدم از یک نظرش حیف نگر
کز عقب بهر خلاصم دگری داشت دریغ
هوش مصنوعی: نیمه جانم شدم از یک نگاه او. ای کاش میدانست که از پشت سرم کسی دیگر هم به خاطر نجاتم در تلاش است. افسوس!
آبرو باد ز خاک در او جامی را
که رخ از سجده هر خاک دری داشت دریغ
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار انسانی که در دستانش جامی است، از خاک و زمین ناشی میشود. او که به خاطر سجده بر زمین، چهرهاش زیباتر شده است، سزاوار این است که در هر شرایطی مورد احترام و بقا باشد.