گنجور

شمارهٔ ۲۰۲

زآتش عشقت علم زد رشته جانم چو شمع
اشک شد یکسر تنم وز دیده می رانم چو شمع
اینچنینم کآتش عشق تو در دل خانه کرد
خواهد آخر سر برآورد از گریبانم چو شمع
بر امید بوی تو یا پرتوی از روی تو
روز در باغم چو گل شب در شبستانم چو شمع
امشب ای صبح سعادت چند سوزم بی رخت
روی بنما تا به رویت جان برافشانم چو شمع
دیده ام تا زنده خود را کار من جز گریه نیست
طرفه تر حالی که با این گریه خندانم چو شمع
مانده ام حیران حال خود که با این ضعف تن
چون میان آب و آتش زنده می مانم چو شمع
هر شبم گویی که جامی چند سوزی بهر من
چون کنم جز سوختن کاری نمی دانم چو شمع

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زآتش عشقت علم زد رشته جانم چو شمع
اشک شد یکسر تنم وز دیده می رانم چو شمع
هوش مصنوعی: از آتش عشق تو، جان من مانند شمع در حال سوختن است و اشک‌هایم به یکباره تمام وجودم را فرا گرفته‌اند. از چشمانم مانند شمع، می‌ریزد.
اینچنینم کآتش عشق تو در دل خانه کرد
خواهد آخر سر برآورد از گریبانم چو شمع
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری در دلم شعله‌ور است که در نهایت مانند شمعی که به گرما می‌افتد، از وجودم سر خواهد زد.
بر امید بوی تو یا پرتوی از روی تو
روز در باغم چو گل شب در شبستانم چو شمع
هوش مصنوعی: در روز، به یاد بوی تو یا نوری از چهره‌ات در باغ مثل گلی شاداب هستم و در شب، مانند شمع در یک مکان آرام و دل‌انگیز می‌درخشم.
امشب ای صبح سعادت چند سوزم بی رخت
روی بنما تا به رویت جان برافشانم چو شمع
هوش مصنوعی: امشب ای صبح خوشبختی، چقدر بی‌تو مشتاق آغوشم، صورتت را نشان بده تا بتوانم جانم را مانند شمع به پای تو بریزم.
دیده ام تا زنده خود را کار من جز گریه نیست
طرفه تر حالی که با این گریه خندانم چو شمع
هوش مصنوعی: من در زندگی‌ام مشاهده کرده‌ام که جز گریه کار دیگری ندارم، اما با این حال، در حالتی عجیب و جالب، مانند شمع با این گریه خندانم.
مانده ام حیران حال خود که با این ضعف تن
چون میان آب و آتش زنده می مانم چو شمع
هوش مصنوعی: حیران هستم که با وجود ناتوانی‌ام چگونه در چنین شرایط سخت و متضادی، مانند آب و آتش، همچنان زنده و پابرجا می‌مانم؛ مانند شمعی که در میان باد می‌درخشد.
هر شبم گویی که جامی چند سوزی بهر من
چون کنم جز سوختن کاری نمی دانم چو شمع
هوش مصنوعی: هر شب به من می‌گویی که برایم چند بوسه از دل بسوزان، من چه کنم جز اینکه مانند شمع بسوزم و هیچ کار دیگری نمی‌دانم.