گنجور

شمارهٔ ۱۹۳

دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش
گرم از میان مردمان چون اشک بیرون کردمش
کردم عقیقین حقه ای پیدا به یاد آن دهان
یاد آمد آن دندان مرا پر در کنون کردمش
لیلی به خواب از من شبی پرسید وصف زلف تو
گفتم مسلسل نکته ها چندان که مجنون کردمش
چون خیمه را دیدم تهی از وصلت ای سرو سهی
جویی که گرد خیمه بود از گریه جیحون کردمش
یارب چه سخت آمد دلت کز بهر رحم احوال خود
هرچند افزون گفتمش بیرحمی افزون کردمش
زخمی که مار گیسویت بر جان من زد به نشد
گرچه ز افسون خوان لبت صد بار افسون کردمش
جامی که با میخوارگان می داشت همرنگی هوس
جامی دو بر وی ریختم دراعه میگون کردمش

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش
گرم از میان مردمان چون اشک بیرون کردمش
هوش مصنوعی: دل از شدت غم تو به تنگ آمده و به خاطر انتقادهایی که از من می‌شود، نتوانستم ناراحتی‌ام را پنهان کنم. بین مردم، مثل اشک از چشمانم بیرون آمد و به صورت واضح نمایان شد.
کردم عقیقین حقه ای پیدا به یاد آن دهان
یاد آمد آن دندان مرا پر در کنون کردمش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت دندان‌های یک شخص صحبت می‌کند و به یاد آن دهان و دندان‌ها برای خود عقیقه‌ای تهیه کرده است. اشاره به این دارد که این زیبایی و یادآوری آن دندان‌ها باعث شده تا او احساس خاصی داشته باشد و به یاد آن لحظات خوش بیفتد.
لیلی به خواب از من شبی پرسید وصف زلف تو
گفتم مسلسل نکته ها چندان که مجنون کردمش
هوش مصنوعی: لیلی در خواب از من خواست که درباره‌ی زلف تو بگویم. من هم با بیان نکته‌های متعدد، آن‌قدر از زیبایی‌های تو صحبت کردم که مجنونش کردم.
چون خیمه را دیدم تهی از وصلت ای سرو سهی
جویی که گرد خیمه بود از گریه جیحون کردمش
هوش مصنوعی: زمانی که خیمه را دیدم که از وصال و آرامش خالی است، ای سرو زیبایی که دور خیمه به خاطر دلتنگی و گریه، جیحون به راه انداخته بودم.
یارب چه سخت آمد دلت کز بهر رحم احوال خود
هرچند افزون گفتمش بیرحمی افزون کردمش
هوش مصنوعی: ای خدا، چه اندازه دل تو از احوال من ناراحت و دلتنگ شده است! با اینکه بارها تلاش کردم به او بگویم که به حال من ترحم کند، اما او بی‌رحمی‌اش را بیشتر کرد.
زخمی که مار گیسویت بر جان من زد به نشد
گرچه ز افسون خوان لبت صد بار افسون کردمش
هوش مصنوعی: زخمی که مار گیسویت بر جان من زد، اگرچه دردش عمیق است، اما من توانستم از جادوی سخنانت بارها جان بگریم.
جامی که با میخوارگان می داشت همرنگی هوس
جامی دو بر وی ریختم دراعه میگون کردمش
هوش مصنوعی: من یک جام را که با میخوارگان هم‌رنگ بود، با دو لیوان دیگر پر کردم و به‌گونه‌ای آن را به رنگ میگون درآوردم.