شمارهٔ ۱۹۰
نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش
نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش
جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان
خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش
گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی
که کرده دست تجرید از لباس سلطنت عورش
شهی کز حشمتش در چشم بودی جم کم از موری
کنون در خاک بینی چشمخانه خانه مورش
هر آن مسکین مفلس کو ز زر نبود قوی بازو
به سیمین ساعد او دست بردن کی رسد زورش
مگو بی من به از مرگ است بودن زنده عاشق را
که بعد از مردن این افسانه نتوان گفت در گورش
درین شهر دو در جامی منه سور طرب کافتد
ز سنگ انداز ماتم هر زمان صد رخنه در سورش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش
نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش
هوش مصنوعی: عزیز من، اگر از مسیر وفا دور باشد، نمیتوانم او را در خانهای در شهر ببینم که از هیاهو و شلوغی دور است.
جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان
خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش
هوش مصنوعی: زیبایی او چون باغی است پر از میوه، و ما خواستهامان این است که ای خدا، او را از آسیب و گزند دیگران در امان نگهداری.
گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی
که کرده دست تجرید از لباس سلطنت عورش
هوش مصنوعی: یک گدا لباس خود را برای نوشیدن شراب داده است و کسی غیر از سلطان نیست که با ترک زرق و برق و جمال سلطنت، به مقام اعراض از دنیا دست یافته است.
شهی کز حشمتش در چشم بودی جم کم از موری
کنون در خاک بینی چشمخانه خانه مورش
هوش مصنوعی: پادشاهی که به خاطر عظمتش در چشم مردم بزرگ و محبوب بود، اکنون مانند یک مور کوچک در خاک دیده میشود و خانهاش به تلی از خاک تبدیل شده است.
هر آن مسکین مفلس کو ز زر نبود قوی بازو
به سیمین ساعد او دست بردن کی رسد زورش
هوش مصنوعی: هر فرد فقیر و بیبضاعتی که به ثروت دسترسی ندارد، هرگز نمیتواند با نیروی خود به چیزی باارزش دست یابد. این نشان میدهد که ظرفیت و توانایی او در برابر ثروت و قدرت واقعی ناچیز است.
مگو بی من به از مرگ است بودن زنده عاشق را
که بعد از مردن این افسانه نتوان گفت در گورش
هوش مصنوعی: نکنید که نبودن من بهتر از زندگی عاشق است، زیرا پس از مرگ نمیتوان این داستان را در گور او بیان کرد.
درین شهر دو در جامی منه سور طرب کافتد
ز سنگ انداز ماتم هر زمان صد رخنه در سورش
هوش مصنوعی: در این شهر، دو در (دروازه) برای خوشی و شادی وجود ندارد، چون در هر لحظه، غم و اندوه مانند سنگی سنگین به سمت دل و زندگیام میزند و هر بار شادیام را خراب میکند.