گنجور

شمارهٔ ۱۸۹

چون نهفتی آن دو رخ بگشا لب خندان خویش
جلوه ده بر بیدلان یک غنچه از بستان خویش
کس رطب بی خسته کم دیده ست لب از من مدوز
تا که سازم آن رطب را خسته از دندان خویش
مردم از پیراهنت دیدن چه حاجت زخم تیغ
چون به قصد قتل من بالا زنی دامان خویش
هر رگم را شد به پیکان تو پیوندی جدا
کن ترحم وز تن زارم مکش پیکان خویش
من ز تو محروم و افغان من آید سوی تو
کاش بتوانم که آیم همره افغان خویش
تا نبیند چشم در نظاره ات هر بوالهوس
از سیاست ریز خونم بر سر میدان خویش
بهر جدول زر دهد خورشید گردون لاجورد
چون کند جامی سواد از بهر تو دیوان خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نهفتی آن دو رخ بگشا لب خندان خویش
جلوه ده بر بیدلان یک غنچه از بستان خویش
هوش مصنوعی: زمانی که آن دو چهره را پنهان کردی، لبخند زیبا و دلنشینت را به نمایش بگذار و بر دل‌های بی‌خبر از حقیقت، یک غنچه از باغ وجودت را نشان بده.
کس رطب بی خسته کم دیده ست لب از من مدوز
تا که سازم آن رطب را خسته از دندان خویش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند میوه رسیده را بی‌دردسر بچشید؛ بنابراین لب‌های تو را از من دور نگهدار تا بتوانم آن میوه را با دندان‌های خود بچینم.
مردم از پیراهنت دیدن چه حاجت زخم تیغ
چون به قصد قتل من بالا زنی دامان خویش
هوش مصنوعی: مردم نیازی به دیدن پیراهنت ندارند، وقتی که تو با هدف کشتن من به دامن خود ضربه می‌زنی.
هر رگم را شد به پیکان تو پیوندی جدا
کن ترحم وز تن زارم مکش پیکان خویش
هوش مصنوعی: هر رگی از وجودم به عشق تو گره خورده است، پس ترحم نکن و تیر محبتت را از تن زخمی‌ام دور کن.
من ز تو محروم و افغان من آید سوی تو
کاش بتوانم که آیم همره افغان خویش
هوش مصنوعی: من از تو دور هستم و صدای ناله‌ام به سمت تو می‌آید. ای کاش می‌توانستم با ناله‌ام به نزد تو بیایم.
تا نبیند چشم در نظاره ات هر بوالهوس
از سیاست ریز خونم بر سر میدان خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشم هر کسی که به تو چشم می‌دوزد ببیند، من با فروتنی و صداقت در میدانی که خودم انتخاب کرده‌ام، جان می‌دهم.
بهر جدول زر دهد خورشید گردون لاجورد
چون کند جامی سواد از بهر تو دیوان خویش
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان مانند جواهری درخشان است و تبدیل به جدولی از زر می‌شود. چگونه می‌تواند به خاطر تو، جامی سیاه بسازد و از این طریق دیوان خودش را به تصویر بکشد؟