شمارهٔ ۱۸۴
لطافت لب او بین و از زلال مپرس
خیال ابروی او بند و از هلال مپرس
ز دست دوست شکایت به دیگران خوش نیست
ملال می نگر از موجب ملال مپرس
به گوی گفت کسی حال چیست گفت ببین
فتاده در خم چوگان مرا و حال مپرس
شود ز پیر مغان حل مشکلات طریق
رموز عاشقی از پیر ماه و سال مپرس
به سر رنج و بلا جز رسیدگان نرسند
ز طفل حکمت آزار گوشمال مپرس
بتافت پرتو وصلش پس از هزار الم
کنون ز محنت اندیشه زوال مپرس
ز سر عشق اگر بوی برده ای جامی
حدیث هجر مگو قصه وصال مپرس
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لطافت لب او بین و از زلال مپرس
خیال ابروی او بند و از هلال مپرس
هوش مصنوعی: رعایت ظرافت و زیبایی لب او را ببین و از پاکی و زلالی آن نپرس. همچنین از زیبایی و قوس ابروی او غافل نشو و دربارهاش سوال نکن، زیرا همه چیز در نگاه تو به وضوح خواهد آمد.
ز دست دوست شکایت به دیگران خوش نیست
ملال می نگر از موجب ملال مپرس
هوش مصنوعی: شکایت از دوست به دیگران کار خوبی نیست، بنابراین از دلخوشیهایی که باعث ناراحتیات شدهاند، نپرس.
به گوی گفت کسی حال چیست گفت ببین
فتاده در خم چوگان مرا و حال مپرس
هوش مصنوعی: کسی از گوی پرسید حال تو چطور است؟ او پاسخ داد: ببین، من در بازی چوگان افتادهام و دیگر نیازی نیست از حال من بپرسی.
شود ز پیر مغان حل مشکلات طریق
رموز عاشقی از پیر ماه و سال مپرس
هوش مصنوعی: به مشکلات و رازهای عشق توجه کن و از آنها درس بگیر، اما از تجربههای زمان و سالهای گذشته چیزی نپرس. تجربیات قدیمی ممکن است کمککننده نباشند.
به سر رنج و بلا جز رسیدگان نرسند
ز طفل حکمت آزار گوشمال مپرس
هوش مصنوعی: تنها کسانی که رنج و مشکلات را پشت سر گذاشتهاند به مقام و دانایی میرسند، پس از دیگران انتظار نداشته باش که از روند سختیها و آموزههای زندگی چیزی بپرسند.
بتافت پرتو وصلش پس از هزار الم
کنون ز محنت اندیشه زوال مپرس
هوش مصنوعی: نوری که از وصال او میتابد، بعد از هزار سال نمایان شده است. اکنون از درد و سختیهایی که کشیدهام، سوال نپرس.
ز سر عشق اگر بوی برده ای جامی
حدیث هجر مگو قصه وصال مپرس
هوش مصنوعی: اگر بوی عشق را از سر چشیدهای، از غم جدایی صحبت نکن و داستان وصال را نیز نپرس.