گنجور

شمارهٔ ۱۸۳

دل سپردم به دلبری که مپرس
سرو قدی سمنبری که مپرس
با رقیبان همه وفا و کرم
با اسیران ستمگری که مپرس
مردم چشمم از خیال لبش
شد توانگر به گوهری که مپرس
می‌رسد دم به دم ز غمزهٔ او
بر دلم زخم نشتری که مپرس
طوطی تلخ کامم از غم هجر
آرزومند شکری که مپرس
ای که پرسی ز قبله نظرم
طلعت ماه منظری که مپرس
او به خوبی سمر شد از جامی
جامی از وی سخنوری که مپرس

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل سپردم به دلبری که مپرس
سرو قدی سمنبری که مپرس
هوش مصنوعی: دل را به محبت کسی سپردم که زیبایی‌اش را نمی‌توان توصیف کرد. او رزمی و قد بلندی دارد که از توصیف فراتر است.
با رقیبان همه وفا و کرم
با اسیران ستمگری که مپرس
هوش مصنوعی: با کسانی که با من رقابت دارند، همواره وفادار و مهربان هستم؛ اما درباره‌ی کسانی که زیر ستم قرار دارند، پرس و جو نکن.
مردم چشمم از خیال لبش
شد توانگر به گوهری که مپرس
هوش مصنوعی: چشم من به یاد لبان او پر از ثروت و نعمت شده است، به گونه‌ای که حرفی از گوهری که معلوم نیست، نزن.
می‌رسد دم به دم ز غمزهٔ او
بر دلم زخم نشتری که مپرس
هوش مصنوعی: هر لحظه که به او نگاه می‌کنم، غمزه‌اش مثل زخم عمیقی بر دلم می‌زند؛ پس نپرس چگونه احساس می‌کنم.
طوطی تلخ کامم از غم هجر
آرزومند شکری که مپرس
هوش مصنوعی: طوطی‌ای که در دل من غم جدایی را دارد و شیرینی زندگی‌اش را از دست داده، از کسی نمی‌خواهد که از حالش بپرسد.
ای که پرسی ز قبله نظرم
طلعت ماه منظری که مپرس
هوش مصنوعی: ای کسی که از من در مورد قبله و سمت نظر می‌پرسی، زیبایی و چهره‌ام را از تو نمی‌پرسم.
او به خوبی سمر شد از جامی
جامی از وی سخنوری که مپرس
هوش مصنوعی: او به قدری زیبا و دلنشین شده است که اگر کسی بخواهد از او صحبت کند، نباید از او بپرسد.