گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

ندارم دریغ از غمت هیچ چیز
که مهمان ناخوانده باشد عزیز
اگر بستیت کلک شاپور نقش
شدی خسروت بنده، شیرین کنیز
پی قیمت چون تو سیمینبری
بود گنج زر کمتر از یک پشیز
بود مزرع همت عاشقان
برون از حساب جریب و قفیز
دلا خواهی از عاشقی بر خوری
بشوی از همه دست وز خویش نیز
به سیل فنا ده همه رخت و پخت
به موج بلاکش همه چیز و میز
ببر جامی از چرپ و شیرین دهر
چو طفلان مکن میل جوز و مویز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندارم دریغ از غمت هیچ چیز
که مهمان ناخوانده باشد عزیز
هوش مصنوعی: من از غم تو هیچ چیزی را از دست نمی‌دهم، چون تو برای من مثل یک مهمان دوست‌داشتنی هستی که ناخوانده به سراغم آمده‌ای.
اگر بستیت کلک شاپور نقش
شدی خسروت بنده، شیرین کنیز
هوش مصنوعی: اگر تو زنده‌ای چون کلک شاپور، بر من بنده‌ات یعنی خسرو، و شیرین مانند کنیز.
پی قیمت چون تو سیمینبری
بود گنج زر کمتر از یک پشیز
هوش مصنوعی: وقتی که تو به قیمت و ارزش خود آگاه باشی، حتی گنجی از طلا نیز در مقابل تو تنها چیزی بیشتر از یک سکه کوچک نخواهد بود.
بود مزرع همت عاشقان
برون از حساب جریب و قفیز
هوش مصنوعی: مزرعه‌ی همت عاشقان فراتر از اندازه‌گیری و حساب‌گری است.
دلا خواهی از عاشقی بر خوری
بشوی از همه دست وز خویش نیز
هوش مصنوعی: ای دل، اگر می‌خواهی از عاشقی بهره‌مند شوی، باید از همه چیز دست بکشی و حتی از خودت نیز فاصله بگیری.
به سیل فنا ده همه رخت و پخت
به موج بلاکش همه چیز و میز
هوش مصنوعی: همه وسایل و تدارکات خود را به سیل فنا بسپار و در برابر موج مشکلات، هر آنچه داری، رها کن.
ببر جامی از چرپ و شیرین دهر
چو طفلان مکن میل جوز و مویز
هوش مصنوعی: یک جام پر از شراب شیرین زندگی را بنوش و مانند بچه‌ها به میوه‌ها علاقه‌مند نباش.