گنجور

شمارهٔ ۱۶۵

گریه تلخ من از خنده آن لب نگرید
تشنه لب مردن من زان چه غبغب نگرید
اشکم از عکس لبش باده صفت رنگین شد
ساغر چشمم ازین باده لبالب نگرید
باده خون جگر و نقل غم و سینه کباب
بهر عیشم همه اسباب مرتب نگرید
سوختم زآتش هجران وی اینک صد داغ
همچو تبخاله مرا بر دل ازان تب نگرید
چون سواره رود آن ماه به هر گام او را
صد سر افتاده به زیر سم مرکب نگرید
خفته آن تازه جوان در تتق عزت و ناز
بر در او سر پیران مقرب نگرید
بهر نظاره آن مه چو رود لوح به کف
صف زده اهل نظر در ره مکتب نگرید
حسن رخساره به جا خاست خطش گرد عذار
روز نارفته هنوز آمدن شب نگرید
تا زند جامی غمدیده رقم شرح فراق
دود دل با نم مژگانش مرکب نگرید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه تلخ من از خنده آن لب نگرید
تشنه لب مردن من زان چه غبغب نگرید
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به اندازه‌ای است که حتی لبخند آن شخص نمی‌تواند موجب شادی شود. من در حالی که تشنه‌ام، از درد می‌میرم و این درد به حدی است که حتی غبغب او هم از آن متاثر نشده و نمی‌نالد.
اشکم از عکس لبش باده صفت رنگین شد
ساغر چشمم ازین باده لبالب نگرید
هوش مصنوعی: اشک من به خاطر تصویری از لبان او، به شکلی زیبا و رنگین درآمد. چشمم از این باده پر شده و با شور و اشتیاق فراوان اشک می‌ریزد.
باده خون جگر و نقل غم و سینه کباب
بهر عیشم همه اسباب مرتب نگرید
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف حالاتی می‌پردازد که برای لذت بردن از زندگی نیاز دارد. او از درد و غم‌هایی که در دل دارد صحبت می‌کند و بیان می‌کند که حتی با وجود این دردها، تمام ابزارها و عوامل خوشی و شادی در دسترس او هستند. در واقع، او به نوعی از زندگی شکایت دارد ولی هنوز هم تلاش می‌کند تا از لحظات خوش بهره‌مند شود.
سوختم زآتش هجران وی اینک صد داغ
همچو تبخاله مرا بر دل ازان تب نگرید
هوش مصنوعی: از دوری محبوب سوزانده شدم و اکنون بر دل من صد زخم مثل تب وجود دارد، اما کسی به حال من نمی‌سوزد.
چون سواره رود آن ماه به هر گام او را
صد سر افتاده به زیر سم مرکب نگرید
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه سوار بر اسب می‌رود، در هر قدم او صدها سر که به زیر سم‌های اسبش افتاده‌اند را نمی‌بیند.
خفته آن تازه جوان در تتق عزت و ناز
بر در او سر پیران مقرب نگرید
هوش مصنوعی: جوانی که در اوج زیبایی و افتخار به خواب رفته، حتی سر پیران نزدیک هم به او توجه نمی‌کند.
بهر نظاره آن مه چو رود لوح به کف
صف زده اهل نظر در ره مکتب نگرید
هوش مصنوعی: برای دیدن آن ماه، مانند رودخانه، لوح را در دست گرفته‌اند و اهل نظر برای ورود به مکتب به راه می‌نگرند.
حسن رخساره به جا خاست خطش گرد عذار
روز نارفته هنوز آمدن شب نگرید
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌اش به اندازه‌ای است که خط نشانی بر روی چهره‌اش به وجود آمده است و هنوز روز به پایان نرسیده و شب نیامده، او به یاد هم آن شبگریان نمی‌افتد.
تا زند جامی غمدیده رقم شرح فراق
دود دل با نم مژگانش مرکب نگرید
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوشیدنی‌ای با غم و اندوه بنوشم، آن زمان داستان جدایی را با دودی که از دل برمی‌خیزد و اشکی که از چشمانم می‌ریزد، روایت می‌کنم.