گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

ماهی چو رخت فلک ندارد
قرص مه او نمک ندارد
لطفی که تو در سرشت داری
انسان چه بود ملک ندارد
خالی به رخت بزن که بی خال
چشمیست که مردمک ندارد
از باده بود نفور زاهد
قلب آرزوی محک ندارد
هرکس دهن تو دید خندان
در قسمت نقطه شک ندارد
شب بی تو مرا به زیر پهلو
گل جز خلش خسک ندارد
جامی که هزار خواب داند
جز تو سر هیچ یک ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماهی چو رخت فلک ندارد
قرص مه او نمک ندارد
هوش مصنوعی: ماهی که از آسمان یا از سرنوشت خود هیچ بهره‌ای ندارد، در واقع هیچ چیز خاصی ندارد که به او ارزش بدهد. اگر زندگی‌اش خالی از نعمت‌های آسمانی باشد، مزه و جذابیتی هم نخواهد داشت.
لطفی که تو در سرشت داری
انسان چه بود ملک ندارد
هوش مصنوعی: محبت و مهری که در وجود تو نهفته است، انسان را چه نیازی به قدرت و سلطنت دارد؟
خالی به رخت بزن که بی خال
چشمیست که مردمک ندارد
هوش مصنوعی: به چهره‌ات زینت بزن، چون که چشم بدون مردمک، معنایی ندارد.
از باده بود نفور زاهد
قلب آرزوی محک ندارد
هوش مصنوعی: زاهد از شراب بیزار است، اما دلش آرزویی دارد که نمی‌تواند محکم و ثابت بماند.
هرکس دهن تو دید خندان
در قسمت نقطه شک ندارد
هوش مصنوعی: هر کس لبخند تو را ببیند، در خوشبختی و سرنوشت خوب خود تردید نخواهد داشت.
شب بی تو مرا به زیر پهلو
گل جز خلش خسک ندارد
هوش مصنوعی: شب بدون تو برای من مانند زیر بال یک گل است که فقط نشانه‌ای از بی‌جانی و پژمردگی دارد.
جامی که هزار خواب داند
جز تو سر هیچ یک ندارد
هوش مصنوعی: جامی که هزار خواب و رویا را در دل دارد، اما برای هیچ‌یک از آن‌ها تو را سراغی نمی‌گیرد.