گنجور

شمارهٔ ۱۵۶

چو از تن تیر تو جان را بدزدد
ز تیرت سینه پیکان را بدزدد
گریزم در خدا چون بینم آن چشم
مباد آن کافر ایمان را بدزدد
خطت بنهفت لب را در شگفتم
که چون خضر آب حیوان را بدزدد
زند شب رخنه دل در باغ وصلت
که تا سیب زنخدان را بدزدد
شب عاشق نگردد بی تو روشن
وگر خود ماه تابان را بدزدد
چه باشد کز عدم دزدی زند نقب
ز عمرم روز هجران را بدزدد
چو لب شد خوان حسنت را نمکدان
دلم خواهد نمکدان را بدزدد
چو خواند شعر جامی را سخندان
نه تنها شعر دیوان را بدزدد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از تن تیر تو جان را بدزدد
ز تیرت سینه پیکان را بدزدد
هوش مصنوعی: وقتی تیر تو جان مرا می‌رباید، از تیر تو سینه پیکان را نیز می‌دزدد.
گریزم در خدا چون بینم آن چشم
مباد آن کافر ایمان را بدزدد
هوش مصنوعی: وقتی که به خدا روی می‌آورم و به او پناه می‌برم، از آن چشمی که ممکن است به کافر بودن تبدیل شود، دوری می‌کنم تا ایمان مرا دزدیده نشود.
خطت بنهفت لب را در شگفتم
که چون خضر آب حیوان را بدزدد
هوش مصنوعی: خط تو به معنی زیبای تو همانند خطی است که لب‌های من را در حیرت فرو می‌برد، چون مرا شگفت‌زده می‌کند. گویی همچون خضر که آب حیات را می‌دزدد، خط تو نیز زندگی و شگفتی را در وجود من می‌دزدد.
زند شب رخنه دل در باغ وصلت
که تا سیب زنخدان را بدزدد
هوش مصنوعی: در دل شب، زمانی که به باغ عشق تو نزدیک می‌شوم، می‌خواهم سیب زیبای لب‌هایت را به دست آورم.
شب عاشق نگردد بی تو روشن
وگر خود ماه تابان را بدزدد
هوش مصنوعی: شب بدون تو برای عاشق روشن نخواهد شد، حتی اگر خود ماه تابان هم بیاید.
چه باشد کز عدم دزدی زند نقب
ز عمرم روز هجران را بدزدد
هوش مصنوعی: شاید چیزی باشد که از عدم، به طور نامحسوس، بخواهد روزهای حیات مرا در زمان جدایی بچیند و از من برباید.
چو لب شد خوان حسنت را نمکدان
دلم خواهد نمکدان را بدزدد
هوش مصنوعی: وقتی که لب‌های زیبایت مثل نمکدان شوند، دل من می‌خواهد که آن نمکدان را بدزدد.
چو خواند شعر جامی را سخندان
نه تنها شعر دیوان را بدزدد
هوش مصنوعی: وقتی کسی شعر جامی را با صدای زیبا می‌خواند، تنها کلام دیوان را نمی‌دزدد.