گنجور

شمارهٔ ۱۴۵

رخت که بر مه رخشان خطی ز نیل کشید
به چشم روشن عاشق ز سرمه میل کشید
کمال صنع ازل را تویی دلیل را
خط تو حرف خطا بر رخ دلیل کشید
دلم که دید لبت پیش روی تشنه لبیست
که در بهشت برین جام سلسبیل کشید
به زیر زلف رخت آفتاب اوج بقاست
که سایه بان به سر از پر جبرئیل کشید
غلام پیر مغانم که بهر تشنه دلان
به راه میکده خم می سبیل کشید
ز درد باده مرا رکوه پر کن ای ساقی
که میر قافله گلبانگ الرحیل کشید
بباز نقد روان بهر هر جوان جامی
که پیر ما رقم کفر بر بخیل کشید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخت که بر مه رخشان خطی ز نیل کشید
به چشم روشن عاشق ز سرمه میل کشید
هوش مصنوعی: وقتی که لباس زیبا و نورانی او رد نیل را بر چهره‌اش کشید، چشم عاشق روشن و شاداب شد و همچنین به سرمه (که نماد زیبایی و جذابیت است) جذب شد.
کمال صنع ازل را تویی دلیل را
خط تو حرف خطا بر رخ دلیل کشید
هوش مصنوعی: تو دلیل کمال آفرینش هستی و خطای کلمات من بر چهره‌ات نقش بسته است.
دلم که دید لبت پیش روی تشنه لبیست
که در بهشت برین جام سلسبیل کشید
هوش مصنوعی: دل من وقتی دید لب‌های تو را، تشنه و آرزومند، یاد آن بهشت زیبا و شربت گوارای سلسبیل افتاد.
به زیر زلف رخت آفتاب اوج بقاست
که سایه بان به سر از پر جبرئیل کشید
هوش مصنوعی: زیر موهای تو، مکان خورشید و جاودانگی است، جایی که جبرئیل با بال‌هایش سایه‌ای بر سر کشیده است.
غلام پیر مغانم که بهر تشنه دلان
به راه میکده خم می سبیل کشید
هوش مصنوعی: من جوانی از پیری مغان هستم که برای سیراب کردن دل‌های تشنه، به سوی میکده با خم می به راه می‌روم.
ز درد باده مرا رکوه پر کن ای ساقی
که میر قافله گلبانگ الرحیل کشید
هوش مصنوعی: ای ساقی، از درد و رنجی که دارم، مرا با شراب سیراب کن، زیرا که رهبر کاروان سفر، صدا و ندا را به راه انداخته است.
بباز نقد روان بهر هر جوان جامی
که پیر ما رقم کفر بر بخیل کشید
هوش مصنوعی: برای هر جوانی که روحی شاداب دارد، باید به تماشای زندگی و زیبایی‌ها پرداخت، همچون جامی که پیرترها با جدیت و تعهدی که داشتند، به طرز خاصی به انسان‌هایی بخیل و سخت‌گیر یادآوری کرده‌اند.