گنجور

شمارهٔ ۱۳۹

دل خون و جگر پرخون بار دگرم شب شد
خونخواری امشب را اسباب مرتب شد
هر جام که ساقی داد از بخل مرا نیمه
چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد
بگرفت تب هجرم درد سر من اکنون
از بودن سر بر تن خاصیت آن تب شد
دی مست برون راندی بس سر که اسیران را
چون گوی به میدانت زیر سم مرکب شد
هر لحظه سواد غم آرم به بیاض دل
تا دوده آه من با گریه مرکب شد
افتاد دل صدکس سی پاره به راه تو
هرگه که به بر مصحف میلت سوی مکتب شد
آب است تو را غبغب پیدا شود آب از چه
چون است که از آبت پیدا چه غبغب شد
یا رب چه کمان است آن ابرو که ازو هر شب
بس رخنه که در گردون از ناوک یارب شد
جانی تو و از قالب چاره نبود جان را
بازی آی که جامی را جان بهر تو قالب شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل خون و جگر پرخون بار دگرم شب شد
خونخواری امشب را اسباب مرتب شد
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و جراحت است و شب دوباره فرا رسیده است. به نظر می‌رسد که امشب دوباره فرصتی برای خونخواهی فراهم شده است.
هر جام که ساقی داد از بخل مرا نیمه
چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد
هوش مصنوعی: هر بار که ساقی به من شراب می‌دهد و من به خاطر بی‌مهری‌ات نیمه‌پر می‌شوم، وقتی یاد لب‌هایت می‌افتم، چشمانم از اشک پر می‌شود.
بگرفت تب هجرم درد سر من اکنون
از بودن سر بر تن خاصیت آن تب شد
هوش مصنوعی: عشق و دوری مرا بیمار کرده و حالا این درد من از وجودم ناشی می‌شود. در واقع، همین احساس درد و تب ناشی از عشق، به نوعی بخشی از وجود من شده است.
دی مست برون راندی بس سر که اسیران را
چون گوی به میدانت زیر سم مرکب شد
هوش مصنوعی: در این بیت به وضوح اشاره شده که فردی مست و شاداب، به دیگران اجازه داده است که با خوشحالی و بی‌پروا به میدان بیایند. او همانند یک گوی، اسیران و افراد تحت فشار را به زیر سم اسبان می‌راند، که حکایت از تسلط و قدرت او در این لحظه دارد. در واقع، توصیف از حالتی است که در آن، مستی و آزادی، بر همه چیز غلبه کرده و افراد را به حرکت واداشته است.
هر لحظه سواد غم آرم به بیاض دل
تا دوده آه من با گریه مرکب شد
هوش مصنوعی: هر لحظه بار سنگین غم را به صفحه سفید دل خود منتقل می‌کنم تا اینکه دود اشک من با گریه به‌مثابه مرکب رنگی بر آن بنویسد.
افتاد دل صدکس سی پاره به راه تو
هرگه که به بر مصحف میلت سوی مکتب شد
هوش مصنوعی: دل من بارها به خاطر تو شکست و در هر بار که به کلام و آموزه‌های تو رجوع کردم، این احساس بیشتر شد.
آب است تو را غبغب پیدا شود آب از چه
چون است که از آبت پیدا چه غبغب شد
هوش مصنوعی: اگر به آب نگاه کنی، متوجه می‌شوی که چگونه وجود تو را نمایان می‌کند. در واقع، نمی‌توان به سادگی فهمید که چه چیزی در تو باعث این پدیدار شدن است.
یا رب چه کمان است آن ابرو که ازو هر شب
بس رخنه که در گردون از ناوک یارب شد
هوش مصنوعی: خدایا، این ابرو مانند کمان چقدر زیباست که هر شب به خاطر آن، ستاره‌ها از آسمان فرو می‌افتند.
جانی تو و از قالب چاره نبود جان را
بازی آی که جامی را جان بهر تو قالب شد
هوش مصنوعی: وجود تو روحی است که در قالبی قرار گرفته و نمی‌توان برای روح هیچ چاره‌ای جز بازی و لذت بردن از زندگی پیدا کرد. زندگی همانند جامی است که به خاطر تو شکل گرفته و زندگی می‌کند.

حاشیه ها

1401/01/03 20:04
کامران تلطف

واژه که در شعر شماره 5 آه است.  

هر لحظه سواد غم آرم به بیاض دل

تا دود آه من با گریه مرکب شد