شمارهٔ ۵ - قصیده اخری
این نه قصر است همانا که بهشت دگر است
که گشاده به رخ اهل صفا هشت دراست
جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند
چون ز هر نقش دراو حوروشی جلوه گر است
تابه دانش پی نظاره آن حوروشان
همه تن چشم شده بین که چه صاحبنظر است
هرچه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال
نقشهای درو دیوارش ازان خوبتر است
هیچ نقشی به دل اهل هنر نگذشته ست
که درآنجا نه رقم کرده کلک هنر است
حسن معنی که نهان بود پس پرده غیب
به ظهور آمده در وی به لباس صور است
شمسه های زر او بهر مقیم حرمش
هریک از بهر حوادث شده زرین سپر است
چه عجب باشد ازین طرفه درختان که در اوست
که چو باغ ارم امروز به عالم سمر است
هر درختی که به دیوار وی افراخته سر
به هوایش زده مرغ دل بیننده پر است
شکل محرابی هر طاق که بستند در او
از پی طاعت شه قبله هر تاجور است
کامیابی که چو در بزم طرب بنشیند
لایق زمزمه مطربش این شعرتر است
تا ز لعل لب تو ساغر زر بهره ور است
ماه نو غرقه ازان رشک به خون جگر است
تا گشادی کمر ای شمع شکر لب ز قصب
یک کمر بسته پی خدمت تو نیشکر است
کفش تو تاج سرم باد که این افسر جاه
برسر تخت نشینان نه کم از تاج زر است
نیست جز طوف دیارت غرض از کعبه مرا
باعث سیر همه کعبه روان این سفر است
صفت دوزخ سوزان که ز واعظ شنوی
زآتش شوق تو در سینه من یک شرر است
شب دوری ز رخت را سحر آید روزی
گر دعای سحر و یارب شب را اثر است
داد جان تشنه جگر بی لب لعلت جامی
گرچه مستغرق الطاف شه بحر وبر است
شاه جم مرتبه یعقوب که از خلق حسن
قاف تا قاف جهان وارث ملک پدر است
شهریاری که پی خدمت او چرخ فلک
بسته جوزا صفت از دور معدل کمر است
سهم تیرش فکند چون شود از شست جدا
چین در ابروی سپر گر به مثل ماه و خور است
صورت پستی افلاک بود با قدرش
اینکه بینی که زمین زیر و فلک بر زبر است
کفش ان لجه جود است که با بخشش آن
هفت دریا که شنیدی به مثل یک شمر است
طشت زر یک تنه خور می برد از شرق به غرب
بس که از خوف وی اطراف جهان بی خطر است
رمحش آن تازه نهالیست که از خون عدو
چون خورد آب هلاکش بر و مرگش ثمر است
روبه هر ملک که آرند سپهدارانش
رقم رایتشان آیت فتح و ظفر است
هرگز از برد یقین دفع عطش نتواند
خصم جاهش که جگر تشنه بوک و مگر است
خسروا نیست تو را حاجت خیرآموزی
چون به هر خیر تو را نور خرد راهبر است
این عمارت که درین منزل دلکش کردی
با عمارتگری عدل توبس مختصر است
عدل کن عدل که معماری عدل تو کند
سد هر رخنه ظلمی که به آفاق دراست
تا درین کارگه بوقلمون هرچه قلم
می کند ثبت همه حکم قضا و قدر است
بر تو از حکم قضا باد مسجل شب و روز
انقدر عدل که اندازه طبع بشر است
شمارهٔ ۴ - القصائد: سحر چو بر دل من تافت نور صبح نشورشمارهٔ ۶ - در جواب انوری واقع شده است: هرکه را در دهان زبان باشد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این نه قصر است همانا که بهشت دگر است
که گشاده به رخ اهل صفا هشت دراست
هوش مصنوعی: این مکان نه یک کاخ است، بلکه جایی است شبیه به بهشت که برای اهل دل و صفا، هشت در ورودی دارد.
جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند
چون ز هر نقش دراو حوروشی جلوه گر است
هوش مصنوعی: اگر این مکان را بهشت بنامند، حق دارد، زیرا در هر گوشهاش زیبایی و جلوهای از حوریان نمایان است.
تابه دانش پی نظاره آن حوروشان
همه تن چشم شده بین که چه صاحبنظر است
هوش مصنوعی: به بررسی و مطالعه دانش بپرداز و ببین که آن موجودات زیبا چقدر خوشنگر و با بینش هستند. همه وجودشان به تماشا و دقت در جزئیات اختصاص یافته است.
هرچه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال
نقشهای درو دیوارش ازان خوبتر است
هوش مصنوعی: هر چه در ذهن انسان تصور شود و به تصویر کشیده شود، از هرچیزی که در دنیای واقعی وجود دارد و بر دیوارها نقش بسته، بهتر و زیباتر است.
هیچ نقشی به دل اهل هنر نگذشته ست
که درآنجا نه رقم کرده کلک هنر است
هوش مصنوعی: هیچ تصویری وجود ندارد که اهل هنر آن را نساخته باشند و همگی از خلاقیت هنری آنان نشأت میگیرد.
حسن معنی که نهان بود پس پرده غیب
به ظهور آمده در وی به لباس صور است
هوش مصنوعی: زیبایی معنا که در پس پردهی پنهان بود، اکنون با ظهور به شکلی ظاهری و ملموس نمایان گشته است.
شمسه های زر او بهر مقیم حرمش
هریک از بهر حوادث شده زرین سپر است
هوش مصنوعی: خورشیدهای زرین او برای ساکنان حرمش، هر کدام به عنوان سپری طلایی در برابر حوادث و مشکلات عمل میکنند.
چه عجب باشد ازین طرفه درختان که در اوست
که چو باغ ارم امروز به عالم سمر است
هوش مصنوعی: عجب ندارد که درختان اینجا مانند درختان بهشت مشتی میوه داشته باشند و امروز زمین پر از ثمر و میوه باشد.
هر درختی که به دیوار وی افراخته سر
به هوایش زده مرغ دل بیننده پر است
هوش مصنوعی: هر درختی که به دیوار او تکیه کرده و سرش را به سوی آسمان بلند کرده، پر از عشق و آرزو است.
شکل محرابی هر طاق که بستند در او
از پی طاعت شه قبله هر تاجور است
هوش مصنوعی: هر طاقی که به شکل محراب ساخته شده، نمادی از سرسپردگی و اطاعت است، زیرا آنجا همیشه در جستجوی اتصال به قدرتی بالاتر و قبلهای راستین است.
کامیابی که چو در بزم طرب بنشیند
لایق زمزمه مطربش این شعرتر است
هوش مصنوعی: کسی که در جشن و شادی به خوشی مینشیند، شایسته است تا آهنگ و شعر زیبا را بشنود و از آن لذت ببرد.
تا ز لعل لب تو ساغر زر بهره ور است
ماه نو غرقه ازان رشک به خون جگر است
هوش مصنوعی: هر زمان که از لبهای تو شرابی طلاگون چشیده میشود، ماه نو نیز به خاطر آن زیبایی و جذابیت، غرق در حسرت و غم شده است.
تا گشادی کمر ای شمع شکر لب ز قصب
یک کمر بسته پی خدمت تو نیشکر است
هوش مصنوعی: تا زمانی که کمر تو به خاطر زیباییات شگفتانگیز است، من با عشق و ارادت به تو، خود را کنار تو فدای شیرینی لبهای تو میکنم.
کفش تو تاج سرم باد که این افسر جاه
برسر تخت نشینان نه کم از تاج زر است
هوش مصنوعی: کفش تو برای من به اندازه تاجی ارزشمند است، زیرا این مقام و عنوانی که بر سر کسانی که در تخت مینشینند، دارم، به اندازه تاج طلا ارزش ندارد.
نیست جز طوف دیارت غرض از کعبه مرا
باعث سیر همه کعبه روان این سفر است
هوش مصنوعی: مقصود من از سفر به کعبه، فقط رسیدن به دیار توست و هیچ هدفی دیگر ندارم. سفر به کعبه، تنها بهانهای است تا به تو نزدیک شوم.
صفت دوزخ سوزان که ز واعظ شنوی
زآتش شوق تو در سینه من یک شرر است
هوش مصنوعی: اگر به سخنان موعظهکننده در مورد عذاب دوزخ گوش بدهی، میبینی که در دل من، شوق و عشق تو مانند یک جرقه آتشین میسوزد.
شب دوری ز رخت را سحر آید روزی
گر دعای سحر و یارب شب را اثر است
هوش مصنوعی: شب که دوری تو را تجربه میکنم، روزی خواهد آمد که سحر بیدار شوم. اگر دعاهای سحر واقعی باشد و اثر داشته باشد، پس نباید ناامید بود از شبهایی که در انتظار تو هستم.
داد جان تشنه جگر بی لب لعلت جامی
گرچه مستغرق الطاف شه بحر وبر است
هوش مصنوعی: جان تشنه من به خاطر لبهای سرخ تو، به مانند کسی است که در دنیای عشق و محبت غرق شده و از الطاف و نعمتهای پروردگار بهرهمند است.
شاه جم مرتبه یعقوب که از خلق حسن
قاف تا قاف جهان وارث ملک پدر است
هوش مصنوعی: شاه جم، که همچون یعقوب در مقام و منزلت خود قرار دارد، از زیباییهای آفرینش آگاه است و در تمامی جهان وارث سلطنت پدرش میباشد.
شهریاری که پی خدمت او چرخ فلک
بسته جوزا صفت از دور معدل کمر است
هوش مصنوعی: پادشاهی که برای خدمت به او، چرخ گردون مانند جوزا به دور او میچرخد، از دور نماد قدرت و استحکام را به نمایش میگذارد.
سهم تیرش فکند چون شود از شست جدا
چین در ابروی سپر گر به مثل ماه و خور است
هوش مصنوعی: وقتی تیر از چله کمان رها میشود، دیگر نیازی به شستی نیست و همانطور که ابروهای سپر بر چین و چروک آن تأثیر میگذارد، درخشندگی آن به مانند نور ماه و خورشید است.
صورت پستی افلاک بود با قدرش
اینکه بینی که زمین زیر و فلک بر زبر است
هوش مصنوعی: چهرهی پایین و پست آسمان به این اندازه مشخص است که میتوانی ببینی زمین پایینتر و آسمان بالاتر قرار دارد.
کفش ان لجه جود است که با بخشش آن
هفت دریا که شنیدی به مثل یک شمر است
هوش مصنوعی: کفش آن جویبار generosity است که با بخشندگیاش به اندازه هفت دریا، فقط به اندازه یک دانه شمر به نظر میرسد.
طشت زر یک تنه خور می برد از شرق به غرب
بس که از خوف وی اطراف جهان بی خطر است
هوش مصنوعی: طشت زر به تنهایی از شرق به غرب میرود، چون به خاطر ترس او، اطراف جهان در امان است.
رمحش آن تازه نهالیست که از خون عدو
چون خورد آب هلاکش بر و مرگش ثمر است
هوش مصنوعی: گوشتی که از خون دشمن تغذیه میکند، همانند یک نهال جدید است که زندگیاش وابسته به آن مرگ و ویرانیست.
روبه هر ملک که آرند سپهدارانش
رقم رایتشان آیت فتح و ظفر است
هوش مصنوعی: سپهداران به هر سرزمینی که بروند، علامت و پرچمشان نشانه پیروزی و موفقیت است.
هرگز از برد یقین دفع عطش نتواند
خصم جاهش که جگر تشنه بوک و مگر است
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان با یقین و اطمینان، عطش و تشنگی را از دل دشمنی که به شدت و عمیق دلتنگ است، برطرف کرد. چرا که اگر دل کسی به شدت تشنه باشد، تنها با یقین نمیتوان به او آرامش داد.
خسروا نیست تو را حاجت خیرآموزی
چون به هر خیر تو را نور خرد راهبر است
هوش مصنوعی: تو نیازی به یادگیری خیر و نیکی نداری، چون در هر خیری، نور عقل و دانایی تو راهنمایت است.
این عمارت که درین منزل دلکش کردی
با عمارتگری عدل توبس مختصر است
هوش مصنوعی: این خانهای که با زیبایی و هنر تو ساخته شده، تنها به سبب دلتنگی و محبت تو اهمیت دارد.
عدل کن عدل که معماری عدل تو کند
سد هر رخنه ظلمی که به آفاق دراست
هوش مصنوعی: با برقراری عدالت، مشکلات و نواقص ظلم را برطرف کن، زیرا ساختار عدل تو میتواند هرگونه شکاف و آسیبی که در جهان وجود دارد را مسدود کند.
تا درین کارگه بوقلمون هرچه قلم
می کند ثبت همه حکم قضا و قدر است
هوش مصنوعی: در این مکان، هر کاری که این بوقلمون انجام میدهد، نشاندهندهی تقدیر و سرنوشت اوست.
بر تو از حکم قضا باد مسجل شب و روز
انقدر عدل که اندازه طبع بشر است
هوش مصنوعی: بر تو حکم قضا بوده که شب و روز را به گونهای رقم بزند که به عدالت و مناسب با روح انسانی باشد.