گنجور

شمارهٔ ۱۵ - یک قصیده

ماتم او رخنه در سور سمرقند اوفکند
گویی امروز از بخارا رفت شاه نقشبند
از سمرقند و بخارا بس که سیل اشک رفت
کشتی خوارزمیان را رخنه در جیحون فکند
دود این آتش همه اطراف ترکستان گرفت
شد جهان تاریک بر بادام چشمان خجند
اهل ترمذ هر حصاری کز صبوری داشتند
موج زد این سیل اندوه آن حصار از بیخ کند
چون چشید این چاشنی را بلخ چون تصحیف خویش
تلخ شد بر عیش سازان تلخیی بس ناپسند
تیزگوشان هری را از سماع این خبر
سینه ها شد چاک و دلها ریش و جانها دردمند
در عراق و فارس هم چون فاش گردد این حدیث
محنت و اندوه شان خواهد گذشت از چون و چند
خود عراق و فارس چبود بلکه گردد این ظلام
رومیان را روم هند و مصریان را صبح شام
چون خطاب « ارجعی » را نفس پاکش کرد گوش
خفت درآغوش جانان بی لباس عقل و هوش
شد چنان همراز با مقصود خود کاندر میان
نی حدیث نفس می گنجد نه الهام سروش
حال او بر سر وحدت دال و لب خاموش ازان
سر عرفان بشنو ای عارف ز گویای خموش
بزم عشرت برد ازین کاشانه صورت برون
همچنان از ساغر او اهل معنی جرعه نوش
هرکه را باشد چو او ذوق بقای جاودان
گو ره اوگیر و در نفی وجود خویش کوش
داغ شوق و زخم عشقش می برم با خود به حشر
تا ز خیل او شمارندم بدین داغ و دروش
جامی از حد شد خروش آن به که جانی پر خراش
بر دعای پیروان او کنی ختم این خروش
ظل اخلاف کرامش جاودان ممدود باد
شاهد او در همه ذراتشان مشهود باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماتم او رخنه در سور سمرقند اوفکند
گویی امروز از بخارا رفت شاه نقشبند
هوش مصنوعی: حالت غم و اندوه او به قدری عمیق است که به جشن و سرور سمرقند آسیب زده و انگار امروز شاه نقشبند از بخارا رفته است.
از سمرقند و بخارا بس که سیل اشک رفت
کشتی خوارزمیان را رخنه در جیحون فکند
هوش مصنوعی: از سمرقند و بخارا به حدی اشک‌های سیلابی ریخته شده که کشتی‌های مردم خوارزم به داخل رود جیحون دچار مشکل و آسیب شده‌اند.
دود این آتش همه اطراف ترکستان گرفت
شد جهان تاریک بر بادام چشمان خجند
هوش مصنوعی: دود ناشی از این آتش، همه جا را پر کرده و باعث شده که دنیا تاریک شود، به طوری که این تاریکی بر روی چشمان زیبا و خجالتی خجند سایه انداخته است.
اهل ترمذ هر حصاری کز صبوری داشتند
موج زد این سیل اندوه آن حصار از بیخ کند
هوش مصنوعی: مردم ترمذ، هر دیواری که با صبوری ساخته بودند، اکنون در برابر این سیل اندوه، به شدت تهدید می‌شود و از ریشه کنده می‌شود.
چون چشید این چاشنی را بلخ چون تصحیف خویش
تلخ شد بر عیش سازان تلخیی بس ناپسند
هوش مصنوعی: وقتی بلخ طعم این چاشنی را چشید، همانند تصحیف و خطاهای خود تلخ شد و این تلخی برای خوشگذران بسیار ناپسند بود.
تیزگوشان هری را از سماع این خبر
سینه ها شد چاک و دلها ریش و جانها دردمند
هوش مصنوعی: گوش‌های تیز و هوشیار از شنیدن این خبر چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که دل‌ها به درد آمد و سینه‌ها شکافت. جان‌ها نیز پر از درد و رنج شدند.
در عراق و فارس هم چون فاش گردد این حدیث
محنت و اندوه شان خواهد گذشت از چون و چند
هوش مصنوعی: اگر این داستان در عراق و فارس به مردم بگوید، درد و اندوهشان از هر چه که هست، برطرف خواهد شد.
خود عراق و فارس چبود بلکه گردد این ظلام
رومیان را روم هند و مصریان را صبح شام
هوش مصنوعی: عراق و فارس چه ارزشی دارند، وقتی که تاریکی رومیان، روم را در خود می‌گیرد و مصریان را به صبح و شام تقسیم می‌کند.
چون خطاب « ارجعی » را نفس پاکش کرد گوش
خفت درآغوش جانان بی لباس عقل و هوش
هوش مصنوعی: وقتی که روح پاکش دعوت به بازگشت شد، در آغوش محبوب به خواب رفت و از قید عقل و هوش آزاد شد.
شد چنان همراز با مقصود خود کاندر میان
نی حدیث نفس می گنجد نه الهام سروش
هوش مصنوعی: او به قدری با هدفش هماهنگ و نزدیک شده است که مانند نای، در دل خود داستانی از رازهای خود را می‌پروراند و نه این‌که فقط الهام یا وحی‌ای از سوی دیگری دریافت کند.
حال او بر سر وحدت دال و لب خاموش ازان
سر عرفان بشنو ای عارف ز گویای خموش
هوش مصنوعی: حالت او در خصوص وحدت و یکپارچگی به گونه‌ای است که اگرچه لبش ساکت است، اما از درون، معرفت و عرفان را می‌فهمد. ای عارف، از این گویای خاموش، دانسته‌های خود را بیاموز.
بزم عشرت برد ازین کاشانه صورت برون
همچنان از ساغر او اهل معنی جرعه نوش
هوش مصنوعی: مجلس خوشی و شادی از این خانه خارج شد، همان‌طور که اهل معرفت از جام او نوشیدنی می‌خورند.
هرکه را باشد چو او ذوق بقای جاودان
گو ره اوگیر و در نفی وجود خویش کوش
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند او میل به جاودانگی و ماندگاری دارد، باید راه او را در پیش بگیرد و تلاش کند تا وجود خود را کنار بگذارد.
داغ شوق و زخم عشقش می برم با خود به حشر
تا ز خیل او شمارندم بدین داغ و دروش
هوش مصنوعی: حسرت و زخم عشقش را به قیامت با خود می‌برم تا در جمع او به خاطر این درد و تجلی عشق، شمارش شوم.
جامی از حد شد خروش آن به که جانی پر خراش
بر دعای پیروان او کنی ختم این خروش
هوش مصنوعی: وقتی صدای بلندی از دل و جان کسی برخیزد، بهتر است که در آن لحظه دعای پیروان او را به پایان برسانی و به آن توجه کنی.
ظل اخلاف کرامش جاودان ممدود باد
شاهد او در همه ذراتشان مشهود باد
هوش مصنوعی: خوشی و خوبی نسل‌های نیکوکار او همیشه برقرار بماند و نشانه بزرگی او در همه ذرات وجود آن‌ها نمایان باشد.