گنجور

شمارهٔ ۲ - در مرثیه حضرت مخدوم مکرم

صاحبدلان که پیشتر از مرگ مرده اند
آب حیات از قدح مرگ خورده اند
اول کشیده رخت به سر منزل فنا
آنگه به دار ملک بقا راه برده اند
یابند بوی فیض بهار از نسیمشان
آنان که در خزان طبیعت فسرده اند
جان ها فدایشان که به راه طلب هنوز
نسپرده یک دو گام دل و جان سپرده اند
بر حرفشان چه سان نهد انگشت هر فضول
چون حرف خود ز تخته هستی سترده اند
موج بلا که کوه بود پیش او چو کاه
چون کوه پیش صدمت آن پا فشرده اند
با خاکیان عطیه محضند از خدای
اهل دل این عطیه غنیمت شمرده اند
هر نعمت و نوال که حد کمال یافت
روح تو مرغ سدره نشین است و تن قفس
مرغ از قفس همیشه پریدن کند هوس
آن نوع زی که چون قفست بشکند اجل
تا روضه جنان نکنی روی باز پس
آراسته برای تو بستان سرای خلد
وینجا تو شادمان به تماشای خار و خس
سرد است هر نفس که نه از بهر دوست خاست
جز صبح کیست شاهد صادق بر این نفس
منشین ز پای جهد درین مهد پرفریب
نایافته بر آنچه مراد است دسترس
غافل مشو ز راه درین تنگ مرحله
کافلاک محمل آمد و انجام بر آن جرس
کس را درین خرابه امید خلود نیست
اینک وفات مرشد کامل گواه بس
مخدوم سعد ملت و دین پیر راه فقر
دردا که پاکباز جهان از جهان برفت
پاک آن چنان که آمده بود آن چنان برفت
جانش که شاهباز معارف شکار بود
آواز طبل شاه شنود و روان برفت
غم شد محیط مرکز عالم ز هر کران
کان مرکز محیط کرم از میان برفت
دلها به بر غمین که امین زمین نماند
جانها ز تن رمان که امان زمان برفت
از وی نشان چگونه دهد کس که ساخت محو
در بی نشان نشان خود و بی نشان برفت
چون مردمان دیده شدم غرق سیل اشک
از بس که آبم از مژه خونفشان برفت
گفتم برم به شرح غمش زندگی به سر
غم زور کرد و قوت نطق از زبان برفت
هر موی بر تنم شود ای کاش صد زبان
زین ماتم ار سپهر به قانون گریستی
از چشم اختران همه شب خون گریستی
چون ابر کاشکی همه تن چشم بودمی
تا من درین غم از همه افزون گریستی
گر دود آتش جگرم بر فلک شدی
چشم سحاب اشک جگرگون گریستی
آهم ز ضعف اگر نشدی پست قدسیان
بر حالم از صوامع گردون گریستی
کو آن که چشم خود به همه عمر تر ندید
تا درد من بدیدی و اکنون گریستی
چشم مرا ز گریه بسیار نم نماند
گر خون دل مدد نشدی چون گریستی
باران حسرت آمدی و سیل غم نه اشک
بر جای دیده گر دل محزون گریستی
چون از میانه رفت سر سالکان راه
کو آن سخن ز شیوه توحید راندنش
بر طالبان جواهر عرفان فشاندنش
کو آن پی نزول به خلوت سرای قدس
رخش از مضیق عرصه امکان جهاندنش
کو آن رموز شوق چو یعقوب گفتنش
کو آن زبور عشق چو داوود خواندنش
کو بردنش به فسحت معنی مرید را
وز تنگنای عالم صورت رهاندنش
گاهی طریق صدق ارادت نمودنش
گاهی رحیق صدق محبت چشاندنش
از مرکب مجاهده آوردنش فرود
بر بادپای جذب حقیقت نشاندنش
سویی که نیست سوی بدان سو کشیدنش
جایی که نیست جای بدان جا رساندنش
هر طالبی که رخت طلب سوی او کشید
هر بامداد بر در خلوت سرای او
اصحاب صف زده به هوای لقای او
هر یک به جای خود متمکن نشسته اند
یارب چه حال شد که تهی ماند جای او
او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ
چاک افکند به جیب قبای بقای او
شد در بقای ذات مقدس فنای محض
بادا بقای جمله فدای فنای او
شکر خدا که بر دل اصحاب اگر چه هست
صد کوه غم ز واقعه جانفزای او
بگذاشت یادگار دو فرزند ارجمند
هر یک گرفته شیوه صدق و صفای او
بادش عروج روی به حدی که بگذرد
از حد لامکان درج ارتقای او
خاک ار نهفت بر صفت گنج در برش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صاحبدلان که پیشتر از مرگ مرده اند
آب حیات از قدح مرگ خورده اند
هوش مصنوعی: افرادی که عاقل و با بصیرت هستند، قبل از مرگ به عرفان و حقیقت می‌رسند و از تجربیات دشوار زندگی بهره می‌برند. آنان با درک عمیق‌تری نسبت به زندگی و مرگ مواجه می‌شوند.
اول کشیده رخت به سر منزل فنا
آنگه به دار ملک بقا راه برده اند
هوش مصنوعی: در آغاز، زیبایی و جوانی به سوی مرگ رفته است و سپس به سرای جاودانگی راه یافته‌است.
یابند بوی فیض بهار از نسیمشان
آنان که در خزان طبیعت فسرده اند
هوش مصنوعی: کسانی که در فصل سرد طبیعت پژمرده شده‌اند، از نسیم بهار بوی خوشی را در می‌یابند و امیدوار می‌شوند.
جان ها فدایشان که به راه طلب هنوز
نسپرده یک دو گام دل و جان سپرده اند
هوش مصنوعی: عشق و عاطفه آنها در دل‌ها جا دارد، چرا که هنوز گام‌های بلندتری در مسیر جستجو برنداشته‌اند، اما با تمام وجود و احساس خود، جان و دل را تقدیم کرده‌اند.
بر حرفشان چه سان نهد انگشت هر فضول
چون حرف خود ز تخته هستی سترده اند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی افراد بی‌مقدار و فضول در مورد دیگران صحبت می‌کنند، چگونه می‌توانند به حرف‌هایشان توجه کرد، در حالی که خودشان از حقیقت دور شده‌اند و در واقع نمی‌توانند واقعیت‌ها را درک کنند.
موج بلا که کوه بود پیش او چو کاه
چون کوه پیش صدمت آن پا فشرده اند
هوش مصنوعی: مصیبت و دشواری که به اندازه کوه بزرگ و سنگین به نظر می‌رسید، در برابر تو مانند کاهی شد. همان‌طور که کوه در برابر پایت خم می‌شود و تسلیم می‌شود، مشکلات نیز در برابر تو به راحتی از بین می‌روند.
با خاکیان عطیه محضند از خدای
اهل دل این عطیه غنیمت شمرده اند
هوش مصنوعی: افرادی که با زمین و خاک سر و کار دارند، از خداوند به عنوان هدیه‌ای برای اهل دل محسوب می‌شوند و این افراد ارزش این هدیه را درک کرده و آن را گرانبها می‌دانند.
هر نعمت و نوال که حد کمال یافت
هوش مصنوعی: هر نعمت و بخششی که به کمال و بهترین حالت خود برسد، در نهایت به دست کسانی می‌رسد که آن را شایسته دانسته و برایش تلاش کرده‌اند.
روح تو مرغ سدره نشین است و تن قفس
مرغ از قفس همیشه پریدن کند هوس
هوش مصنوعی: روح تو مانند پرنده‌ای است که در درخت سدر نشسته و تن تو همواره در تلاش برای رهایی از قفس و پرواز به سمت آزادی است.
آن نوع زی که چون قفست بشکند اجل
تا روضه جنان نکنی روی باز پس
هوش مصنوعی: زندگی به گونه‌ای است که اگر اجل به ناگاه به سراغت بیاید و دنیایت را از هم بپاشد، باید طوری زندگی کنی که هیچگاه رویی برای بازگشت به بهشت نداشته باشی.
آراسته برای تو بستان سرای خلد
وینجا تو شادمان به تماشای خار و خس
هوش مصنوعی: بستانی زیبا و بهشتی برای تو آماده شده است، و در اینجا تو می‌توانی با شادی به تماشای گل‌ها و گیاهان نگاه کنی.
سرد است هر نفس که نه از بهر دوست خاست
جز صبح کیست شاهد صادق بر این نفس
هوش مصنوعی: هر نفسی که به خاطر عشق و محبت به دوستی نباشد، سرد و بی‌روح است. فقط صبح می‌تواند به عنوان گواهی راستین بر این نفس‌ها باشد.
منشین ز پای جهد درین مهد پرفریب
نایافته بر آنچه مراد است دسترس
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از فریب و تله‌های گوناگون است، تلاش نکن که به آرزوهایت دست یابی. توانایی رسیدن به آنچه که خواهانش هستی، ممکن نیست.
غافل مشو ز راه درین تنگ مرحله
کافلاک محمل آمد و انجام بر آن جرس
هوش مصنوعی: در این مرحله‌ی دشوار و تنگ، از مسیر غافل نشو، زیرا بار و بندی آمده و نتیجه‌ی کار بر این صدا (جرس) است.
کس را درین خرابه امید خلود نیست
اینک وفات مرشد کامل گواه بس
هوش مصنوعی: در این ویرانه، هیچ‌کس امیدی به جاودانگی ندارد. اکنون که مرشد کامل از دنیا رفته، این خود نشان‌دهنده‌ی حقیقت است.
مخدوم سعد ملت و دین پیر راه فقر
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع اهمیت و عظمت شخصیتی اشاره دارد که در میان مردم و دینشان مقام و جایگاه والایی دارد، و همچنین به ارتباط او با فقر و مشکلات اجتماعی می‌پردازد. در واقع، این شخص به عنوان راهنمایی برای اعتلای ملت و کمک به ستمدیدگان شناخته می‌شود.
دردا که پاکباز جهان از جهان برفت
پاک آن چنان که آمده بود آن چنان برفت
هوش مصنوعی: آه که انسان عفیف و پاکدامن از این دنیا رفت، به صورتی پاک و بی‌آلودگی که همان‌طور که به دنیا آمده بود، از آن نیز رفت.
جانش که شاهباز معارف شکار بود
آواز طبل شاه شنود و روان برفت
هوش مصنوعی: روان او مانند پرنده‌ای بلندپرواز است که در جستجوی دانش و حقیقت می‌باشد، اما به محض شنیدن صدای طبل سلطنت، از آن مسیر اساسی خود منحرف می‌شود و به سوی دیگر می‌رود.
غم شد محیط مرکز عالم ز هر کران
کان مرکز محیط کرم از میان برفت
هوش مصنوعی: غم همه جا را در بر گرفته است، از هر سو افرادی که در مرکز عالم هستند نیز تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. این مرکز که محل برکت و کرم بود، اکنون از میان رفته است.
دلها به بر غمین که امین زمین نماند
جانها ز تن رمان که امان زمان برفت
هوش مصنوعی: دل‌ها در دامن غم هستند زیرا دیگر کسی به صداقت و امانت‌داری در این دنیا باقی نمانده است. جان‌ها از تن جدا می‌شوند چرا که زمان امن و ساکن به پایان رسیده است.
از وی نشان چگونه دهد کس که ساخت محو
در بی نشان نشان خود و بی نشان برفت
هوش مصنوعی: کسی چگونه می‌تواند نشانه‌ای از او بدهد، وقتی که او به قدری در خود فرو رفته که نشانی ندارد و بی‌خبر از خود، رفته است.
چون مردمان دیده شدم غرق سیل اشک
از بس که آبم از مژه خونفشان برفت
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، چنان اشک می‌ریزم که انگار در سیل خروشانی غرق شده‌ام. اشک‌هایم به شدت از چشمانم می‌ریزد و به سراغ خودم می‌آید.
گفتم برم به شرح غمش زندگی به سر
غم زور کرد و قوت نطق از زبان برفت
هوش مصنوعی: گفتم بروم درباره دردش صحبت کنم، اما غم چنان فشار آورد که لب‌هایم از گفتن باز ماندند.
هر موی بر تنم شود ای کاش صد زبان
هوش مصنوعی: ای کاش هر مویی که بر تنم است، صد زبان می‌داشت تا احساسات و دردهایم را بهتر بیان کند.
زین ماتم ار سپهر به قانون گریستی
از چشم اختران همه شب خون گریستی
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خاطر این مصیبت به گریه بپردازد، ستاره‌ها هر شب از چشمانشان خون می‌ریزند.
چون ابر کاشکی همه تن چشم بودمی
تا من درین غم از همه افزون گریستی
هوش مصنوعی: ای کاش تمام وجودم مانند ابری بود که از چشمانم اشک بریزد، تا در این غم بسیار بیشتر از دیگران بگریم.
گر دود آتش جگرم بر فلک شدی
چشم سحاب اشک جگرگون گریستی
هوش مصنوعی: اگر آتش دل من به آسمان برود، چشمان ابرها اشک‌های سرخ رنگ از دل من بریزند.
آهم ز ضعف اگر نشدی پست قدسیان
بر حالم از صوامع گردون گریستی
هوش مصنوعی: اگر صدای آه من از ناتوانی‌ام تو را پایین نیاورد، بدان که فرشتگان آسمان از حال من در معابد خود به شدت غمگین شده‌اند.
کو آن که چشم خود به همه عمر تر ندید
تا درد من بدیدی و اکنون گریستی
هوش مصنوعی: کسی را بگو چه کسی را سراغ داری که در طول عمرش هرگز اشک نریخته باشد، تا اینکه درد من را ببیند و حالا برای من گریه کند.
چشم مرا ز گریه بسیار نم نماند
گر خون دل مدد نشدی چون گریستی
هوش مصنوعی: چشمم از شدت گریه خشک شده و دیگر نمی‌تواند اشکی بریزد، پس اگر خون دلم به فریاد نمی‌رسید، چرا باید این طور گریه می‌کردی؟
باران حسرت آمدی و سیل غم نه اشک
بر جای دیده گر دل محزون گریستی
هوش مصنوعی: باران حسرتی که آمد و سیل غم به جای ماند، نشان از آن دارد که حتی اگر قلبی غمگین اشک بریزد، در چشمانش اثری از آن اشک نخواهد ماند.
چون از میانه رفت سر سالکان راه
هوش مصنوعی: زمانی که از میان جمع سالکان و عارفان دور شد، فهم و درک آن‌ها از حقیقت نیز کاهش یافت.
کو آن سخن ز شیوه توحید راندنش
بر طالبان جواهر عرفان فشاندنش
هوش مصنوعی: آن سخنی را که درباره‌ی یک‌رویی و یگانگی در عرفان وجود دارد، به کسانی که در جستجوی معانی عمیق و ارزشمند هستند، منتقل کن.
کو آن پی نزول به خلوت سرای قدس
رخش از مضیق عرصه امکان جهاندنش
هوش مصنوعی: کجا می‌توان رخش را دید که به آرامش و سکون در جایی مقدس فرود آمده و از تنگنای دنیای موجود جدا شده است؟
کو آن رموز شوق چو یعقوب گفتنش
کو آن زبور عشق چو داوود خواندنش
هوش مصنوعی: کجاست آن رازهای عشق که یعقوب به زبان آورد؟ کجاست آن سرود عشق که داوود به زیبایی می‌خواند؟
کو بردنش به فسحت معنی مرید را
وز تنگنای عالم صورت رهاندنش
هوش مصنوعی: او را به فضایی وسیع می‌برد تا مفهوم مرید بودن را درک کند و از محدودیت‌های دنیای ظاهری رهایی یابد.
گاهی طریق صدق ارادت نمودنش
گاهی رحیق صدق محبت چشاندنش
هوش مصنوعی: گاه راه راست ارادت را نشان می‌دهد و گاه شراب صدق محبت را به او می‌چشاند.
از مرکب مجاهده آوردنش فرود
بر بادپای جذب حقیقت نشاندنش
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که باید از تلاش و کوشش خود دست بکشیم و با آرامش و جدیت به حقیقت و واقعیت نزدیک شویم. به عبارتی دیگر، پس از تلاش و کوشش، باید با دقت و توجه به سمت حقیقت حرکت کنیم و به آن دست پیدا کنیم.
سویی که نیست سوی بدان سو کشیدنش
جایی که نیست جای بدان جا رساندنش
هوش مصنوعی: به جایی که هیچ نشانی از آن نیست نگه‌داشتن و به جایی که هیچ محل و مقامی ندارد رساندن، کاری بس دشوار و ناممکن است.
هر طالبی که رخت طلب سوی او کشید
هوش مصنوعی: هر کسی که برای درخواست و خواسته‌اش به سوی او بیاید و تلاش کند، در نهایت به او خواهد رسید.
هر بامداد بر در خلوت سرای او
اصحاب صف زده به هوای لقای او
هوش مصنوعی: هر صبح، دوستان و عاشقان در برابر دروازه خلوتگاه او صف می‌کشند تا دیدار او را به دست آورند.
هر یک به جای خود متمکن نشسته اند
یارب چه حال شد که تهی ماند جای او
هوش مصنوعی: هر کس در مکان و مقام خود نشسته و به وظایفش رسیدگی می‌کند. خدایا، چه شده که جای او خالی مانده و در آنجا کسی نیست؟
او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ
چاک افکند به جیب قبای بقای او
هوش مصنوعی: او از آن دسته نیست که دست تقدیر نامساعد، بر زندگی‌اش تأثیر منفی بگذارد یا او را به زحمت بیندازد.
شد در بقای ذات مقدس فنای محض
بادا بقای جمله فدای فنای او
هوش مصنوعی: به وجود آمدن و ماندگاری هر چیز وابسته به وجود خداوند است و اگر او نیست، همه چیز فنا می‌شود. بنابراین، همه موجودات باید برای بقا به او تکیه کنند و این وابستگی نشان دهنده‌ی عظمتی است که فقط مختص اوست.
شکر خدا که بر دل اصحاب اگر چه هست
صد کوه غم ز واقعه جانفزای او
هوش مصنوعی: خوشحالم که با وجود تمام غم‌هایی که بر دل دوستان هست، به خاطر آن واقعه‌ای که جان ما را زنده می‌کند، شکر خدا را باید به جا آورد.
بگذاشت یادگار دو فرزند ارجمند
هر یک گرفته شیوه صدق و صفای او
هوش مصنوعی: او دو فرزند ارزشمند را به یادگار گذاشت که هر یک به‌طرزی راستین و با صداقت و پاکی از او پیروی می‌کنند.
بادش عروج روی به حدی که بگذرد
از حد لامکان درج ارتقای او
هوش مصنوعی: باد به ارتفاعی می‌رسد که از همه محدودیت‌ها و امکان‌ها فراتر می‌رود و نشان‌دهنده اوج قدرت و شگفتی اوست.
خاک ار نهفت بر صفت گنج در برش
هوش مصنوعی: اگرچه خاک بر روی آن گنج نهفته است، اما ارزش و ماهیت واقعی آن هیچ‌گاه پنهان نمی‌ماند.