گنجور

شمارهٔ ۵ - شد این نوشته به سلطان محمد رومی

طاب ریاک ای نسیم شمال
قم و سر نحو کعبة الآمال
نفس از وی صدق مشکین کن
راه اخلاص رفتن آیین کن
از خراسان ببند بار نیاز
راه بردار ملک روم انداز
چون رسیدی ز راه راه بپرس
بارگاه جلال و جان بپرس
چهره بر خاک پای دربان سای
به اجازت زمین ببوس و درآی
پیش شاه مجاهد غازی
بگشا لب به نکته پردازی
کای تو را ذروه علا مسند
ملک میراث تو ابا عن جد
اصل تو تا به آدم ار شمرند
همه مسندنشین و تاجورند
خاست زیشان جهات فخر نخست
لیک امروز فخر جمله به توست
کم کسی بر سریر جاه و جلال
چون تو کرد اکتساب فضل و کمال
مشکل حکمت از کلام تو حل
منطق تو بیان هر مجمل
راه مشائیان ز تو واضح
نور اشراقیان ز تو لایح
طبع پاک تو را که وقاد است
فهم حکمت طبیعی افتاده ست
بر دلت حکمت الهی تافت
که رخ از ظلمت ملاهی تافت
فکر تو زد سوی ریاضی رای
شد ریاضی ریاض خلد آرای
هست پشت شریعت نبوی
به نوی از مساعی تو قوی
محتد کفر و معبد اصنام
شد ز جهد تو قبة الاسلام
حسن تدبیر تو به حرف و قتال
کرده قطع قلاع کفر و ضلال
مقبلی بر مراسم اشفاق
معرضی از ذمایم اخلاق
جمع در ذات تو به رغم حسود
حکمت و عفت و شجاعت و جود
بحر و کانی به بخشش پیوست
بلکه بردی ز بحر و کان هم دست
کان ز دست تو شد به سنگ نهان
وز کفت بحر کف به روی زنان
تا بود دوره فلک ممکن
تا بود نقطه زمین ساکن
روش آن به وفق رای تو باد
شرف این به خاک پای تو باد
ای معنبر نسیم نافه گشای
چون بپردازی از ثنا و دعای
ورقی چند نظم های غریب
لایق فهم هوشمند لبیب
با تو همراه می کنم زنهار
زان غریبان به بزم شه یاد آر
عرضه کن در حریم مجلس او
این محقر هدیه را و بگو
ارسل النمل من خلوص وداد
لسلیمان نصف بقدر من یهدی
ثم اوجز مخافة الابرام
واختتم بالسلام والاکرام

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طاب ریاک ای نسیم شمال
قم و سر نحو کعبة الآمال
هوش مصنوعی: ای نسیم خوش شمال، خوش آمدی! به سوی کعبه آرزوها بشتاب و دل را خوش کن.
نفس از وی صدق مشکین کن
راه اخلاص رفتن آیین کن
هوش مصنوعی: از او بوی خوشی به مشام می‌رسد، پس برای رفتن به مسیر راست و درست، باید صداقت و خلوص را در خود تقویت کنیم.
از خراسان ببند بار نیاز
راه بردار ملک روم انداز
هوش مصنوعی: از خراسان به سمت روم حرکت کن و بار نیازهایت را به دوش بگیر.
چون رسیدی ز راه راه بپرس
بارگاه جلال و جان بپرس
هوش مصنوعی: وقتی به مقصد رسیدی، از مسیر درست بپرس و درباره بزرگ‌ترین مقام و ارجمندی روح نیز سوال کن.
چهره بر خاک پای دربان سای
به اجازت زمین ببوس و درآی
هوش مصنوعی: به پیروی از اجازه و ادب، پیش پای دربان زانو بزن و زمین را ببوس تا وارد شوی.
پیش شاه مجاهد غازی
بگشا لب به نکته پردازی
هوش مصنوعی: در حضور پادشاه، ای مجاهد و جنگجو، زبان به بیان نکات و مطالب بگشایید و صحبت کنید.
کای تو را ذروه علا مسند
ملک میراث تو ابا عن جد
هوش مصنوعی: ای کسی که برای تو، اوج عظمت و سلطنت به ارث رسیده است از نیاکانت.
اصل تو تا به آدم ار شمرند
همه مسندنشین و تاجورند
هوش مصنوعی: اگر وجود تو را تا آدم حساب کنند، همه به مقام و جایگاه شما می‌رسند و بر سر خود تاج می‌گذارند.
خاست زیشان جهات فخر نخست
لیک امروز فخر جمله به توست
هوش مصنوعی: فخر و افتخار ابتدا به عوامل و وجوه مختلف تعلق داشت، اما اکنون تمام این افتخارها به تو اختصاص یافته است.
کم کسی بر سریر جاه و جلال
چون تو کرد اکتساب فضل و کمال
هوش مصنوعی: بسیار کم کسی توانسته است مانند تو به مقام و عظمت برسد و در کسب فضائل و کمالات موفق شود.
مشکل حکمت از کلام تو حل
منطق تو بیان هر مجمل
هوش مصنوعی: مشکل‌اندیشی و پیچیدگی‌های علم از گفتار تو برطرف می‌شود و سخن تو توضیح‌دهنده‌ی هر مطلب مبهم و نامفهومی است.
راه مشائیان ز تو واضح
نور اشراقیان ز تو لایح
هوش مصنوعی: راه پیروان مشا در روشنایی تو نمایان است و نور پیروان اشراق از تو آشکار می‌شود.
طبع پاک تو را که وقاد است
فهم حکمت طبیعی افتاده ست
هوش مصنوعی: روان و خالص بودن شخصیت تو باعث شده که توانایی درک حکمت و علم طبیعی را داشته باشی.
بر دلت حکمت الهی تافت
که رخ از ظلمت ملاهی تافت
هوش مصنوعی: بر دل تو نور حکمت الهی تابید و مانند نوری که از تاریکی رهایی می‌یابد، روشنایی بخشید.
فکر تو زد سوی ریاضی رای
شد ریاضی ریاض خلد آرای
هوش مصنوعی: فکر تو به سمت ریاضی رفت و به نوعی محاسبات و حساب‌ها تبدیل شد که زیبایی و نظم به بهشت را به همراه دارد.
هست پشت شریعت نبوی
به نوی از مساعی تو قوی
هوش مصنوعی: پشت و پناه شریعت پیامبر به لطف و کوشش تو قوی و محکم است.
محتد کفر و معبد اصنام
شد ز جهد تو قبة الاسلام
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش تو، کفر و پرستشگاه‌های بتان از بین رفته و دین اسلام قوت گرفته است.
حسن تدبیر تو به حرف و قتال
کرده قطع قلاع کفر و ضلال
هوش مصنوعی: حسن تدبیر تو باعث شده که با گفتار و تلاش، موانع کفر و گمراهی از بین برود.
مقبلی بر مراسم اشفاق
معرضی از ذمایم اخلاق
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به مراسمی است که به نوعی حاکی از رفتارها و روحیات افراد می‌باشد. نشانه‌هایی از ویژگی‌های اخلاقی و تعاملات اجتماعی در این مناسبات نمایش داده می‌شود. به عبارتی، این مراسم نشان‌دهنده چگونگی ارتباط افراد و ویژگی‌های شخصیتی آنهاست.
جمع در ذات تو به رغم حسود
حکمت و عفت و شجاعت و جود
هوش مصنوعی: در وجود تو به رغم حسادت دیگران، ویژگی‌های بزرگی چون حکمت، عفت، شجاعت و سخاوت جمع شده است.
بحر و کانی به بخشش پیوست
بلکه بردی ز بحر و کان هم دست
هوش مصنوعی: دریا و معادن به سبب بخشش و عطا به هم پیوند خورده‌اند، چرا که تو از دریا و معادن نیز چیزی به دست آورده‌ای.
کان ز دست تو شد به سنگ نهان
وز کفت بحر کف به روی زنان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه از دست تو رفته، همچون سنگی پنهان شده است و از دستانت به دریا برآمده و بر روی آب آشکار شده است.
تا بود دوره فلک ممکن
تا بود نقطه زمین ساکن
هوش مصنوعی: تا زمانی که دورهٔ آسمان ادامه دارد، زمین نیز ثابت و برقرار خواهد بود.
روش آن به وفق رای تو باد
شرف این به خاک پای تو باد
هوش مصنوعی: روش زندگی و راه و رسم او باید با خواسته‌های تو هماهنگ باشد و عزت و ارزش این کار تنها به خاطر تو و در زیر پای توست.
ای معنبر نسیم نافه گشای
چون بپردازی از ثنا و دعای
هوش مصنوعی: ای کسی که بویی از گل‌های خوش را با نسیم به مشام می‌رسانی، وقتی که از ستایش و دعا بگذری، چه می‌کنی؟
ورقی چند نظم های غریب
لایق فهم هوشمند لبیب
هوش مصنوعی: چند صفحه از شعرهای عجیب وجود دارد که تنها افراد باهوش و فرزانه می‌توانند آن‌ها را درک کنند.
با تو همراه می کنم زنهار
زان غریبان به بزم شه یاد آر
هوش مصنوعی: با تو به همراهی می‌روم، مراقب باش که در جمع غریبه‌ها، نام شاه را فراموش نکن.
عرضه کن در حریم مجلس او
این محقر هدیه را و بگو
هوش مصنوعی: در محفل او این هدیه ناچیز را تقدیم کن و بگو
ارسل النمل من خلوص وداد
لسلیمان نصف بقدر من یهدی
هوش مصنوعی: مورچگان با خلوص محبت، پیام خود را به سلیمان ارسال کردند، به اندازه‌ای که کسی به دیگران هدیه می‌دهد.
ثم اوجز مخافة الابرام
واختتم بالسلام والاکرام
هوش مصنوعی: سپس به خاطر ترس از طولانی شدن صحبت‌ها، خلاصه‌گویی کرد و با سلام و احترام سخن را به پایان برد.