شمارهٔ ۸۳
تا نمودی لب و چه غبغب
دل من در چه است و جان بر لب
شب من روز کن ز طلعت خویش
ای شده روز من ز زلف تو شب
پیش تو آفتاب ناپیداست
روز روشن نهان بود کوکب
رنجه شد خاطرت ز یارب من
من دلخسته چون کنم یارب
پیش لعل تو بر لب جام
لب نهم بین کمال حسن طلب
فال نیکو گرفت هر که بدید
همچو مصحف رخ تو در مکتب
کلک جامی کشید خوان سخن
زد صریرش صلای من یرغب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا نمودی لب و چه غبغب
دل من در چه است و جان بر لب
هوش مصنوعی: وقتی لبخند و زیباییهای تو را دیدم، دلم به چه حالتی درآمد و جانم به لب رسید.
شب من روز کن ز طلعت خویش
ای شده روز من ز زلف تو شب
هوش مصنوعی: ای کاش شب من را با چهرهات روشن کنی، زیرا با زلف تو، روز من به شب بدل شده است.
پیش تو آفتاب ناپیداست
روز روشن نهان بود کوکب
هوش مصنوعی: در حضور تو، نور آفتاب خاموش است و در روز روشن، ستارهای پنهان شده است.
رنجه شد خاطرت ز یارب من
من دلخسته چون کنم یارب
هوش مصنوعی: دل من در ناراحتی است و خیال تو همیشه در ذهنم است. ای خدا، چه کنم که این دل شکسته را آرام کنم؟
پیش لعل تو بر لب جام
لب نهم بین کمال حسن طلب
هوش مصنوعی: در کنار لبهای تو، جامی را با لب خویش مینوازم، تا زیباییهای تو را به کمال ستایش کنم.
فال نیکو گرفت هر که بدید
همچو مصحف رخ تو در مکتب
هوش مصنوعی: هر کسی که چهرهات را مانند یک کتاب مقدس در مدرسه ببیند، نشانهای خوب و خوشیمن برای او خواهد بود.
کلک جامی کشید خوان سخن
زد صریرش صلای من یرغب
هوش مصنوعی: یک هنرمند با قلمش زیباییهایی را خلق کرد و در کنار آن، سخنانی را به زبان آورد که صدای آن تنها به کسانی میرسد که به دنبال حقیقت و زیبایی هستند.