گنجور

شمارهٔ ۸۱

به مه من که رساند که من دلشده هر شب
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
سر من گرچه نشاید که به فتراک ببندی
چه شود گر بگذاری که نهم بر سم مرکب
چو مرا مذهب و ملت همه شد در سر و کارت
چه زنم لاف ز ملت چه کنم دعوی مذهب
سخن ظلم تو گفتن بر سلطان که تواند
که در آن حضرت عالی چو تو کس نیست مقرب
نه اگر داشت معلم هوس کشتن خلقی
به تو این ناز و کرشمه ز چه آموخت به مکتب
نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی
نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب
تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد
که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب
به شراب ار نفروشم سر و دستار چو جامی
نکنم در صف رندان پس ازین دعوی مشرب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مه من که رساند که من دلشده هر شب
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
هوش مصنوعی: به من که رسید عشق من، هر شب از درد دوری‌اش به آسمان فریاد می‌زنم: ای کاش!
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
هوش مصنوعی: نمی‌توانم لب‌های تو را ببوسم، اما آرزو دارم که لب جامی را ببوسم که گاهی به لب‌های تو نزدیک می‌شود.
سر من گرچه نشاید که به فتراک ببندی
چه شود گر بگذاری که نهم بر سم مرکب
هوش مصنوعی: هرچند که سر من ارزش این را ندارد که با بند و توری به هم ببندید، اما چه اشکالی دارد اگر اجازه دهید بر پشت اسب بنشینم؟
چو مرا مذهب و ملت همه شد در سر و کارت
چه زنم لاف ز ملت چه کنم دعوی مذهب
هوش مصنوعی: وقتی که تمام باورها و اعتقادات من در ذهنم جا گرفته است، دیگر چه فایده‌ای دارد که درباره مذهب و ملت صحبت کنم یا ادعایی در مورد آنها داشته باشم؟
سخن ظلم تو گفتن بر سلطان که تواند
که در آن حضرت عالی چو تو کس نیست مقرب
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو در مقام والای خود نزدیک به سلطنت نیست، پس چه کسی می‌تواند درباره ستم تو به او سخن بگوید؟
نه اگر داشت معلم هوس کشتن خلقی
به تو این ناز و کرشمه ز چه آموخت به مکتب
هوش مصنوعی: اگر معلم به کشتن انسان‌ها فکر می‌کرد، پس این ناز و زیبایی که تو به آن دلبسته‌ای، از کجا به دست آوردی؟
نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی
نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب
هوش مصنوعی: محبت تو هرگز از دل نمی‌رود، حتی اگر به خاطر ستم‌ها و بی‌مهری‌ها باشد. همچنین گرمای عشق و احساس تو از وجودم خارج نمی‌شود، حتی اگر تمام دعاهای مؤثر و کارآمد را بخوانم.
تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد
که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب
هوش مصنوعی: عشق و دوری تو، ای خدا، چه درد سوزناکی به جانم انداخته است که اگر پزشکی برای تو وجود نداشته باشد، هیچ‌کس توانایی مقابله با این درد را ندارد.
به شراب ار نفروشم سر و دستار چو جامی
نکنم در صف رندان پس ازین دعوی مشرب
هوش مصنوعی: اگر نتوانم سر و دستارم را برای شراب بفروشم و مانند جامی در جمع رندان قرار نگیرم، دیگر از این به بعد ادعای میگساری نخواهم داشت.