شمارهٔ ۶۴
گرچه هر روزی ز صد ره کم نمی بینم تو را
خون همی گریم اگر یک دم نمی بینم تو را
هر بنا محکم ز سنگ است ای دلت چون سنگ سخت
چون بنای دوستی محکم نمی بینم تو را
عشق شد در دل مقیم ای عقل درد سر ببر
کاندرین خلوتسرا محرم نمی بینم تو را
بهر قتل عاشقان می دیدمت زین بیش غم
چون به بخت ما رسید آن هم نمی بینم تو را
طینت پاک تو گویی ز آب و خاک دیگر است
جنس آب و خاک این عالم نمی بینم تو را
از خم محراب ابرویش همانا غافلی
ای که هرگز پشت طاعت خم نمی بینم تو را
از تو هر مو بر تن جامی غمی دارد جدا
وز غم او یک سر مو غم نمی بینم تو را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه هر روزی ز صد ره کم نمی بینم تو را
خون همی گریم اگر یک دم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: هر روز به طرق مختلف تو را نمیبینم، اما اگر حتی لحظهای هم تو را نبینم، از شدت احساس درونم گریه میکنم.
هر بنا محکم ز سنگ است ای دلت چون سنگ سخت
چون بنای دوستی محکم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: هر سازهای از سنگ محکم ساخته میشود، اما دل تو مانند سنگ سخت نیست. من در دوستیات، استحکام و قوتی نمیبینم.
عشق شد در دل مقیم ای عقل درد سر ببر
کاندرین خلوتسرا محرم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: عشق در دل ساکن شده، ای عقل، دردسر را کنار بگذار، زیرا در این مکان تنها عشق حضور دارد و من تو را نمیتوانم ببینم.
بهر قتل عاشقان می دیدمت زین بیش غم
چون به بخت ما رسید آن هم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: برای کشتن عاشقان تو را میدیدم و از این بیشتر غم داشتم، اما وقتی که نوبت بخت ما رسید، دیگر تو را نمیبینم.
طینت پاک تو گویی ز آب و خاک دیگر است
جنس آب و خاک این عالم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: این بیت نشان میدهد که ذات و فطرت تو از جنس دیگری است و با آنچه در این دنیا وجود دارد تفاوت دارد. تو را نمیتوان در زمرهٔ دیگران دید و حس کرد، زیرا وجودت از چیزی فراتر از این آب و خاک است.
از خم محراب ابرویش همانا غافلی
ای که هرگز پشت طاعت خم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: از خم ابروهای معشوقهاش در محراب عشق غافلی، زیرا هرگز در پشت اعمال نیکو و طاعتت، تو را نمیبینم.
از تو هر مو بر تن جامی غمی دارد جدا
وز غم او یک سر مو غم نمی بینم تو را
هوش مصنوعی: هر مویی از بدن من یک درد و غم دارد و از غم آن، حتی یک مو هم غم تو را نمیبیند.
حاشیه ها
1402/09/27 16:11
جاوید مدرس اول رافض
عشق شد در دل مقیم ای عقل درد سر ببر
در بیت سوم ( درد سر ببر) درست نیست
بجایش درد سر برو
باید گفت:
عشق شد در دل مقیم ای عقل درد سر برو
کاندرین خلوتسرا محرم نمی بینم تو را