شمارهٔ ۵۴
چه بخت بود که ناگه بر سر رسید مرا
که داد مژده وصل تو هر که دید مرا
رمیده بود دل از هوش و صبر شکر خدا
که آن رمیده به دیدارت آرمید مرا
فتاد مرده تنی بودم از جمال تو دور
به یک نفس لب تو روح دردمید مرا
کشم به دیده بسی منت از نسیم صبا
که کحل دیده ز خاک رهت کشید مرا
گل مراد برآورد در ریاض امید
به دل ز هجر تو خاری که می خلید مرا
همه ولایت عشقم بود به زیر نگین
ز قطره قطره خون کز جگر چکید مرا
ز عشق توبه نه مقدور من بود جامی
خدا چو بهر همین کار آفرید مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه بخت بود که ناگه بر سر رسید مرا
که داد مژده وصل تو هر که دید مرا
هوش مصنوعی: چه خوش شانسی بود که ناگهان به سراغ من آمد و هر کسی که مرا دید خبر وصالت را به من داد.
رمیده بود دل از هوش و صبر شکر خدا
که آن رمیده به دیدارت آرمید مرا
هوش مصنوعی: دل از هوش و صبر خسته و ناامید شده بود، اما شکر خدا که آن دل خسته حالا به دیدارت آرامش یافته است.
فتاد مرده تنی بودم از جمال تو دور
به یک نفس لب تو روح دردمید مرا
هوش مصنوعی: از دوری زیبایی تو مانند یک مرده به خواب رفته بودم، اما با یک نفس از لبهای تو جان تازهای به من دمید.
کشم به دیده بسی منت از نسیم صبا
که کحل دیده ز خاک رهت کشید مرا
هوش مصنوعی: من با چشم خود عطر و لطافت نسیم صبا را میکشم و احساس میکنم که گرد و غبار مسیر تو به چشمانم رسیده است.
گل مراد برآورد در ریاض امید
به دل ز هجر تو خاری که می خلید مرا
هوش مصنوعی: در باغ امید، گل آرزو شکفته است، اما به دل من از دوری تو خارهایی فرو رفته که مرا آزار میدهد.
همه ولایت عشقم بود به زیر نگین
ز قطره قطره خون کز جگر چکید مرا
هوش مصنوعی: عشق من تمامی سرزمینها و مناطق را در بر میگرفت، چرا که از دل و جانم، قطره قطره خون ریخت و به من جان داد.
ز عشق توبه نه مقدور من بود جامی
خدا چو بهر همین کار آفرید مرا
هوش مصنوعی: از عشق خود نتوانستم توبه کنم، زیرا خداوند مرا برای همین منظور خلق کرده است.