شمارهٔ ۵۲
گر بدانی قیمت یک تار موی خویش را
کی دهی بر باد زلف مشکبوی خویش را
آمدی با روی از گل تازه تر دوشم به خواب
تازه کردی در دل من آرزوی خویش را
تا نگردد گل ز اشکم زین همه دل کز بتان
می ربایی فرش سنگ انداز کوی خویش را
باغبان در چشم من عکس رخ و زلف تو دید
لاله و سنبل نشاند اطراف جوی خویش را
خاطرم ز آلایش زهد ریایی شد ملول
یک دو کاسه درد خواهم شست و شوی خویش را
ای که گویی خوی ازان بت می توانی باز کرد
رو که من به می شناسم از تو خوی خویش را
می دهم گفتم بهای خاک کویت آبروی
گفت رو جامی نگهدار آبروی خویش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بدانی قیمت یک تار موی خویش را
کی دهی بر باد زلف مشکبوی خویش را
هوش مصنوعی: اگر ارزش یک تار موی خودت را بدانی، هرگز آن را بیهوده در اختیار زلف خوشبویت قرار نخواهی داد.
آمدی با روی از گل تازه تر دوشم به خواب
تازه کردی در دل من آرزوی خویش را
هوش مصنوعی: تو با چهرهای زیبا و تازه به سراغ من آمدی و در خوابم دلخواههایت را در وجود من زنده کردی.
تا نگردد گل ز اشکم زین همه دل کز بتان
می ربایی فرش سنگ انداز کوی خویش را
هوش مصنوعی: قبل از آنکه گل به خاطر اشکهایم پژمرده شود، دل من از اینکه محبوبان به سادگی دل مرا میربایند، پر از اندوه است و فرش سنگی کوی خود را به من نشان میدهد.
باغبان در چشم من عکس رخ و زلف تو دید
لاله و سنبل نشاند اطراف جوی خویش را
هوش مصنوعی: باغبان در چشمان من تصویر چهره و موهای تو را مشاهده کرد و به دور جوی آب، گلهای لاله و سنبل را کاشت.
خاطرم ز آلایش زهد ریایی شد ملول
یک دو کاسه درد خواهم شست و شوی خویش را
هوش مصنوعی: من از تظاهرگرایی و زهد ریایی خسته شدهام و به دنبال این هستم که خودم را از این دردها پاک کنم.
ای که گویی خوی ازان بت می توانی باز کرد
رو که من به می شناسم از تو خوی خویش را
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی میتوانی از آن بت خویشتن را جدا سازی، بدان که من با نوشیدن می، خود را بهتر از تو میشناسم.
می دهم گفتم بهای خاک کویت آبروی
گفت رو جامی نگهدار آبروی خویش را
هوش مصنوعی: من به تو میگویم که برای خاک سرزمینت آمادهام تا بهایی بپردازم. بگذار جامی که در دست داری، آبروی خودت را حفظ کند و از آن مراقبت کن.