گنجور

شمارهٔ ۵۰

بام برآی و جلوه ده ماه تمام خویش را
مطلع آفتاب کن گوشه بام خویش را
با همه می رسد غمت قسمت بنده هم بده
خاص به دیگران مکن رحمت عام خویش را
پخت ز تف غم دلم خام هنوز کار من
پیش تو عرضه می کنم پخته و خام خویش را
شد به غلامی درت صرف جوانیم همه
بهر خدا تفقدی پیر غلام خویش را
بر تو سلام می کنم گرچه فرود یافتم
با شرف جواب تو قدر سلام خویش را
برد متاع هستیش زود به کشور عدم
هر که به دست عشق تو داد زمام خویش را
در ورقی که کرده ام نام سگانت را رقم
زیر ترک نوشته ام از همه نام خویش را
بر من خسته دل مزن طعنه به مهر نیکوان
صید کسی دگر مخوان آهوی دام خویش را
جامی تشنه لب که شد خاک ز شوق لعل تو
باده خور و بر او فشان جرعه جام خویش را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بام برآی و جلوه ده ماه تمام خویش را
مطلع آفتاب کن گوشه بام خویش را
هوش مصنوعی: به بالای بام برو و زیبایی خود را مانند ماه کامل نشان بده و مانند آفتاب در گوشه بام خود درخشش داشته باش.
با همه می رسد غمت قسمت بنده هم بده
خاص به دیگران مکن رحمت عام خویش را
هوش مصنوعی: غم تو به همه می‌رسد، بگذار کمی هم به من برسد. رحمت و لطف عمومی‌ات را فقط به دیگران محدود نکن.
پخت ز تف غم دلم خام هنوز کار من
پیش تو عرضه می کنم پخته و خام خویش را
هوش مصنوعی: دل من از درد و غم به پختگی نرسیده و هنوز ناتمام است. اما در هر حال، من آنچه را که از خودم دارم، چه کامل و چه ناتمام، به تو ارائه می‌کنم.
شد به غلامی درت صرف جوانیم همه
بهر خدا تفقدی پیر غلام خویش را
هوش مصنوعی: به خاطر جوانی‌ام به خدمت تو آمده‌ام و همه چیزم را صرف محبت تو کرده‌ام. از تو می‌خواهم که به پیر غلام خود نگاهی جود و لطفی داشته باشی.
بر تو سلام می کنم گرچه فرود یافتم
با شرف جواب تو قدر سلام خویش را
هوش مصنوعی: من به تو سلام می‌زنم، حتی اگر در جایگاه پایین‌تری قرار گرفته‌ام. اما ارزش سلامی که می‌زنم را از یاد نمی‌برم.
برد متاع هستیش زود به کشور عدم
هر که به دست عشق تو داد زمام خویش را
هوش مصنوعی: هرکس که به عشق تو تسلیم شد و خود را به دست آن سپرد، به سرعت دارایی وجودش را به دنیای عدم و نیستی می‌برد.
در ورقی که کرده ام نام سگانت را رقم
زیر ترک نوشته ام از همه نام خویش را
هوش مصنوعی: در برگه‌ای که برایت نوشته‌ام، نام سگانت را در پایین ترک قرار داده‌ام و از همه نام‌ها، فقط نام خودم را نوشته‌ام.
بر من خسته دل مزن طعنه به مهر نیکوان
صید کسی دگر مخوان آهوی دام خویش را
هوش مصنوعی: به من زخم زبان نزن، چرا که در عشق خوبان به من آسیبی نرسانده‌اند. صید دلخواه خود را به کسی دیگر نسبت نده، که آهو یا محبوب من فقط متعلق به خود من است.
جامی تشنه لب که شد خاک ز شوق لعل تو
باده خور و بر او فشان جرعه جام خویش را
هوش مصنوعی: جامی که به خاطر عشق و آرزوهایش تشنه است، وقتی که خاک به شوق بر افروخته می‌شود، تو باید با شادی و بخشش، از جام خود جرعه‌ای بر او بریزی.