گنجور

شمارهٔ ۴۸

دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم
به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را
خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان
که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را
رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم
به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را
ز هر چه غیر تو خالی ست دل بیا و بیار
حریم منزل از گرد غیر رفته خود را
مریز اشک من ای چشم خون گرفته که خواهم
کنم نثار رهش این در نسفته خود را
همین بس است به او نامه جامیا که نویسی
به خون دل سویش این دردناک گفته خود را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.