شمارهٔ ۴۸
دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم
به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را
خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان
که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را
رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم
به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را
ز هر چه غیر تو خالی ست دل بیا و بیار
حریم منزل از گرد غیر رفته خود را
مریز اشک من ای چشم خون گرفته که خواهم
کنم نثار رهش این در نسفته خود را
همین بس است به او نامه جامیا که نویسی
به خون دل سویش این دردناک گفته خود را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
هوش مصنوعی: دو هفته است که عشق محبوبم را نمیبینم. نمیدانم باید به کجا بروم و چگونه از غم پنهان خود بگویم.
درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم
به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را
هوش مصنوعی: ای بخت بد، از خواب خوش بیدار شو، شاید بتوانم چشمانم را بر روی آن چون ماه باز کنم و شب بیخوابی خود را پایان دهم.
خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان
که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را
هوش مصنوعی: ای باغبان، خدای را نادیده مگیر و اینقدر سختگیر نباش که نتوانم حتی یکبار باغ تازه شکفتهام را ببینم.
رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم
به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را
هوش مصنوعی: دل من از زلف تو فرار کرده است، چون نمیخواهم به جز تو، هیچ چیز دیگری را شکار کنم. من مانند پرندهای هستم که در قفس خود گرفتار شدهام.
ز هر چه غیر تو خالی ست دل بیا و بیار
حریم منزل از گرد غیر رفته خود را
هوش مصنوعی: دل انسان از هر چیز دیگری خالی است، بیا و حریم خانهات را از چیزهای بیاهمیت پاک کن.
مریز اشک من ای چشم خون گرفته که خواهم
کنم نثار رهش این در نسفته خود را
هوش مصنوعی: چشم خون آلود، اشک من را نریز، چون میخواهم برای او جانم را فدا کنم، در حالی که خود را در این راه نثار کردهام.
همین بس است به او نامه جامیا که نویسی
به خون دل سویش این دردناک گفته خود را
هوش مصنوعی: همين موضوع كافي است كه به او نامه بنويسی و با دل پر درد و اندوه خود، احساسات و حرفهايت را برایش بیان کنی.