گنجور

شمارهٔ ۴۰۳

جز سر کویش من آواره را مسکن مباد
بلبل بی خان و مان را جای جز گلشن مباد
بر درش شبها سگان را جا و من محروم ازان
وه چه روز است این که دارم سگ به روز من مباد
دیگران را دیده روشن گرچه از مردم بود
جز به روی آن پریرو چشم من روشن مباد
گرچه هر دم خاک گردد در رهش صد جان پاک
هیچ گه زین رهگذر گردی بر آن دامن مباد
صد بلا گر پیش پیش آید به هر گامی مرا
هرگزم از کوی عشقش روی برگشتن مباد
گر سگانش را خلد خاری به پا از بهر آن
غیر نوک نشتر مژگان من سوزن مباد
گر بود روزی معاذالله که نتوان دیدنش
جامی بیچاره را آن روز جان در تن مباد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز سر کویش من آواره را مسکن مباد
بلبل بی خان و مان را جای جز گلشن مباد
هوش مصنوعی: به جز در کنار تو، هیچ جا برای آواره‌ام مکانی نباشد. بلبل بی‌خانمان را هم جایی بهتر از باغ گل نباشد.
بر درش شبها سگان را جا و من محروم ازان
وه چه روز است این که دارم سگ به روز من مباد
هوش مصنوعی: در شب‌ها، سگ‌ها در کنار در خانه‌اش جا دارند و من از آن مکان محرومم. ای کاش روزی که دارم را با این وضعیت مقایسه نکرده و بدانم باید چه حسی داشته باشم.
دیگران را دیده روشن گرچه از مردم بود
جز به روی آن پریرو چشم من روشن مباد
هوش مصنوعی: دیگران را می‌بینم که روشن و خوشحال به نظر می‌رسند، اما برای من که فقط به چهره آن معشوقه زیبا نگاه می‌کنم، روشنایی آنها هیچ اهمیتی ندارد.
گرچه هر دم خاک گردد در رهش صد جان پاک
هیچ گه زین رهگذر گردی بر آن دامن مباد
هوش مصنوعی: با اینکه در هر لحظه جان‌های پاک زیادی به خاطر او در خاک فنا می‌شوند، اما امیدوارم که تو هرگز از این مسیر به سمت او دور نشوی.
صد بلا گر پیش پیش آید به هر گامی مرا
هرگزم از کوی عشقش روی برگشتن مباد
هوش مصنوعی: هرچند مشکلات و سختی‌ها در هر قدم به سراغم بیایند، هرگز از مسیر عشق او عقب‌نشینی نخواهم کرد.
گر سگانش را خلد خاری به پا از بهر آن
غیر نوک نشتر مژگان من سوزن مباد
هوش مصنوعی: اگر سگان او بر سر گل‌زار، خار و خاشاکی را به پا کنند، در برابر آن، تیغ و نازکی مژگان من حقیر و ناچیز است.
گر بود روزی معاذالله که نتوان دیدنش
جامی بیچاره را آن روز جان در تن مباد
هوش مصنوعی: اگر روزی پیش آید که نتوانم او را ببینم، حتی یک لیوان بیچاره هم در آن روز برایم ارزش نخواهد داشت و جانم در بدن نخواهد ماند.