گنجور

شمارهٔ ۴۰۰

جان بخشد از لب کشته را وانگه به خون فرمان دهد
خون خواری آن شوخ بین کز بهر کشتن جان دهد
خاکم پس از فرسودگی ریزید در میدان او
باشد سمند خویش را روزی بر آن جولان دهد
جانم فدای ساقیی کو آشکارا می خورد
وان دم که دور ما رسد خونابه پنهان دهد
گر سایه بر خار افکند آن گل عذار غنچه لب
آن خار شاخ گل شود بر غنچه خندان دهد
هر تیر کان شوخ افکند بر صید با صد ذوق دل
گاهش چو جان در برکشد گه بوسه بر پیکان دهد
چون دست ندهد وصل او دور از رقیب تندخو
آن به که عاشق خویش را خو با غم هجران دهد
گردی شد از راهش زیان در چشم جامی وین زمان
آرد به دامن ها گهر از دیده تا تاوان دهد

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان بخشد از لب کشته را وانگه به خون فرمان دهد
خون خواری آن شوخ بین کز بهر کشتن جان دهد
هوش مصنوعی: لبان آن معشوق، زندگی و جان را به کسی که از عشق او جان داده، دوباره می‌بخشد و سپس به آن خون می‌گوید که خون‌خوار باشد. این شخص که دیدی شوخ و بازیگوش دارد، برای کشتن جان و دل خود حاضر است.
خاکم پس از فرسودگی ریزید در میدان او
باشد سمند خویش را روزی بر آن جولان دهد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه خاک من دچار فرسایش و تغییر شود، در میدان کار و زندگی‌ام خواهد ریخت و روزی سوار بر اسب خود به آنجا خواهد آمد و جولان خواهد داد.
جانم فدای ساقیی کو آشکارا می خورد
وان دم که دور ما رسد خونابه پنهان دهد
هوش مصنوعی: من جانم را فدای آن ساقی می‌کنم که به وضوح می‌نوشد و در لحظه‌ای که به ما نزدیک می‌شود، خونابه‌ای پنهان را به نمایش می‌گذارد.
گر سایه بر خار افکند آن گل عذار غنچه لب
آن خار شاخ گل شود بر غنچه خندان دهد
هوش مصنوعی: اگر گل زیبایی بر روی خار سایه بیفکند، آن خار که دارای لب غنچه است، مانند گل شکفته می‌شود و به غنچه‌ای خندان تبدیل می‌شود.
هر تیر کان شوخ افکند بر صید با صد ذوق دل
گاهش چو جان در برکشد گه بوسه بر پیکان دهد
هوش مصنوعی: هر بار که آن معشوقه با لبخند خود، تیر عشق را به سمت کسی می‌زند، با صدای شاد و دل‌نشین، گویی که جان خود را به او تقدیم می‌کند و گاهی هم بوسه‌ای بر سر تیر عشق می‌زند.
چون دست ندهد وصل او دور از رقیب تندخو
آن به که عاشق خویش را خو با غم هجران دهد
هوش مصنوعی: اگر نتوان به وصال محبوب دست یافت و در عوض با رقیبی تندخو و دلخراش مواجه شویم، بهتر است که عاشق خود را با غم جدایی آشنا کند.
گردی شد از راهش زیان در چشم جامی وین زمان
آرد به دامن ها گهر از دیده تا تاوان دهد
هوش مصنوعی: دود ناشی از رفتن او در چشم جامی زیان می‌زند و اکنون زمانه در دامن‌ها گوهر می‌آورد تا خسارت آن را جبران کند.