شمارهٔ ۳۸۹
نه پیکی که از ما پیامش برد
نه بادی که روزی سلامش برد
مرا طاقت دیدن او کجاست
که بی خود شوم هر که نامش برد
چو آن مه کند جلوه از طرف بام
فلک رشک بر طرف بامش برد
مرا سوی سرو سهی چون صبا
هوای قد خوش خرامش برد
بود سرمه دیده آن خاک راه
که مردم به صد اهتمامش برد
چه نیکوست بودن گرفتار او
خوش آن مرغ کو ره به دامش برد
به میخانه جامی به خود چون رود
مگر همت شیخ جامش برد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه پیکی که از ما پیامش برد
نه بادی که روزی سلامش برد
هوش مصنوعی: نه فرستادهای که پیامی از ما به کسی برساند، نه بادی که روزی سلامی را به کسی برساند.
مرا طاقت دیدن او کجاست
که بی خود شوم هر که نامش برد
هوش مصنوعی: نمیتوانم به راحتی او را ببینم، زیرا هر زمانی که نامش را میبرم، بیخود و خراب میشوم.
چو آن مه کند جلوه از طرف بام
فلک رشک بر طرف بامش برد
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه زیبا از سمت بام آسمان نمایان میشود، بر فراز بام دنیا حسادت میبرد.
مرا سوی سرو سهی چون صبا
هوای قد خوش خرامش برد
هوش مصنوعی: دلم به سمت آن سرو بلند و زیبا، همچون نسیمی که به آرامی میگذرد، میکشد و یاد قد و قامت دلفریب او مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
بود سرمه دیده آن خاک راه
که مردم به صد اهتمامش برد
هوش مصنوعی: چشم سرمهگان، آن خاک راهی است که مردم با دقت و توجه فراوان آن را میپیمایند.
چه نیکوست بودن گرفتار او
خوش آن مرغ کو ره به دامش برد
هوش مصنوعی: دیگر هیچ چیز مانند این نیست که انسان در عشق و محبت او گرفتار شود. مانند پرندهای که به دام عشق او میافتد و خوشبختی را در آن مییابد.
به میخانه جامی به خود چون رود
مگر همت شیخ جامش برد
هوش مصنوعی: در میخانه، جامی به دستانم میدهم؛ مگر آنکه اراده و عزم شیخ جام را بر خود بگیرم.

جامی