گنجور

شمارهٔ ۳۸۴

سحر نسیم صبامژده حبیب آورد
نوید مقدم گل سوی عندلیب آورد
بعید نیست که صد جان به مژده بستاند
بدین بشارت دولت که عن قریب آورد
گذشت باد بر آن پیرهن که سوی چمن
به دامن سمن و جیب غنچه طیب آورد
بلاست تیغ فراق و حبیب می داند
که این بلا به سر من همه رقیب آورد
طریق عشق چه پویم که بخت تیره مرا
ز قسمت ازل اندوه و غم نصیب آورد
به هرزه درد سر خویش داد و رنج طبیب
کسی که بر سر بیمار دل طبیب آورد
غریب شهر تو جامی نداشت دسترسی
جز آنکه پیش تو این گفته غریب آورد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر نسیم صبامژده حبیب آورد
نوید مقدم گل سوی عندلیب آورد
هوش مصنوعی: در صبح زود، نسیم ملایمی از طرف محبوب خبر خوشی می‌آورد و بشارت می‌دهد که گل‌ها را به سوی بلبل‌ها می‌آورد.
بعید نیست که صد جان به مژده بستاند
بدین بشارت دولت که عن قریب آورد
هوش مصنوعی: شاید عجیب نباشد که صد جان به خاطر این خبر خوش به خوشی و خرمی بروند، زیرا به زودی خوشبختی بزرگی خواهد آمد.
گذشت باد بر آن پیرهن که سوی چمن
به دامن سمن و جیب غنچه طیب آورد
هوش مصنوعی: باد یک پیراهن قدیمی را که به سمت باغ عبور می‌کند و عطر خوش گل‌ها و غنچه‌ها را با خود می‌آورد، در خود می‌گذارد.
بلاست تیغ فراق و حبیب می داند
که این بلا به سر من همه رقیب آورد
هوش مصنوعی: مشکلات و دردهای جدایی از معشوق، بر من سخت است و او خوب می‌داند که این درد و مشکلات به خاطر حسادت دیگران به من رسیده است.
طریق عشق چه پویم که بخت تیره مرا
ز قسمت ازل اندوه و غم نصیب آورد
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق هستم، اما سرنوشتم به گونه‌ای رقم خورده که از ابتدا برایم تنها اندوه و غم به ارمغان آورده است.
به هرزه درد سر خویش داد و رنج طبیب
کسی که بر سر بیمار دل طبیب آورد
هوش مصنوعی: هر کس که به مشکلات و دردهای خود اهمیت ندهد و به آنها توجه نکند، در واقع به خود آسیب می‌زند. اما اگر کسی بر دل بیمار و صدمه‌دیده دیگران مهارت داشته باشد و بتواند به آنها کمک کند، در حقیقت اوست که درک عمیق‌تری از درد و رنج دارد و می‌تواند راه درمانی بیابد.
غریب شهر تو جامی نداشت دسترسی
جز آنکه پیش تو این گفته غریب آورد
هوش مصنوعی: شخصی که در شهر تو غریب است، هیچ راهی برای رسیدن به تو ندارد، جز اینکه این سخن شگفت را به تو بسپارد.