شمارهٔ ۳۷۸
مرا ز مایه سودا امید سود نماند
که یار با من شیدا چنان که بود نماند
چو بافت عشق لباس از پلاس ادبارم
چه غم کز اطلس اقبال تار و پود نماند
صدای تیغ تو آمد به بزم زنده دلان
کدام سر که در او ذوق این سرود نماند
مرید عشق تو ننهاد پا به منبر وعظ
چو شیخ شهر درین پایه فرود نماند
نشان مجو ز دل آتشینم آه نگر
کز آتشی که تو دیدی به غیر دود نماند
ازان زمان که مرا قبله طاق ابروی توست
به قبله دگرم طاقت سجود نماند
چنان به چشم عزیز تو خوار شد جامی
که هیچ غصه ازو در دل حسود نماند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا ز مایه سودا امید سود نماند
که یار با من شیدا چنان که بود نماند
هوش مصنوعی: دیگر امیدی به سود و فایده از عشق ندارم، چون یارم دیگر به شوق و عشق قبل نیست و تغییر کرده است.
چو بافت عشق لباس از پلاس ادبارم
چه غم کز اطلس اقبال تار و پود نماند
هوش مصنوعی: وقتی عشق، لباسی نامناسب و زشت برایم بافت، دیگر چه غم دارد که از لباس زیبا و خوشبختی چیزی باقی نمانده است.
صدای تیغ تو آمد به بزم زنده دلان
کدام سر که در او ذوق این سرود نماند
هوش مصنوعی: صدای چاقوی تو به محفل شاداب دلان رسید، کدام سر هست که در او شوق این آهنگ باقی نمانده باشد؟
مرید عشق تو ننهاد پا به منبر وعظ
چو شیخ شهر درین پایه فرود نماند
هوش مصنوعی: عاشق تو هیچگاه مانند شیخ شهر بر جایگاه وعظ قرار نگرفت و به بیان مسائل دینی نپرداخت. او در این مقام نایستاد و تلاشی نکرد که دیگران را به راه راست هدایت کند.
نشان مجو ز دل آتشینم آه نگر
کز آتشی که تو دیدی به غیر دود نماند
هوش مصنوعی: دل آتشینی دارم که نشانهای از آن نخواهی دید؛ فقط کافی است به عطر و دود آتش توجه کنی که از آن باقی مانده است.
ازان زمان که مرا قبله طاق ابروی توست
به قبله دگرم طاقت سجود نماند
هوش مصنوعی: از آن زمان که ابروی تو برای من بهترین و معبود من شده است، دیگر نتوانستم به سمت قبله دیگری سجده کنم.
چنان به چشم عزیز تو خوار شد جامی
که هیچ غصه ازو در دل حسود نماند
هوش مصنوعی: به قدری جام شراب در چشم تو بیاهمیت شد که دیگر هیچ ناراحتی یا غصهای در دل حسود باقی نماند.

جامی