گنجور

شمارهٔ ۳۷۲

چشمم از گریه چو در ورطه خون می‌افتد
راز پنهان دل از پرده برون می‌افتد
به ختم آن زلف نگون است و مرا در ره عشق
هرچه می‌افتد ازین بخت نگون می‌افتد
بی‌تو گم شد اثرم وز غم تو در عجبم
که به سر وقت من گمشده چون می‌افتد
گذر دیده شد آغشته به خون دل ازان
پاره‌های جگر آلوده به خون می‌افتد
خلق گویند بکن صبر و لب از آه ببند
چون کنم صبر که آتش به درون می‌افتد
شعله آه من این سان که ز گردون گذرد
عرش را دم به دم آتش به ستون می‌افتد
جامی این نوع که سررشته تدبیر گسست
آخرالامر به زنجیر جنون می‌افتد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمم از گریه چو در ورطه خون می‌افتد
راز پنهان دل از پرده برون می‌افتد
هوش مصنوعی: وقتی چشمم از شدت گریه به خون می‌افتد، رازهای نهان دلم از پرده بیرون می‌آید.
به ختم آن زلف نگون است و مرا در ره عشق
هرچه می‌افتد ازین بخت نگون می‌افتد
هوش مصنوعی: روی آن زلفِ بی‌نهایت زیبا، تقدیر من این است که در راه عشق هر آنچه بر سرم می‌آید، از قضا و شانس بد من ناشی می‌شود.
بی‌تو گم شد اثرم وز غم تو در عجبم
که به سر وقت من گمشده چون می‌افتد
هوش مصنوعی: بدون تو، وجودم گم شده و از درد فراق تو حیرت زده‌ام که این گم‌شدگی چگونه در زمان من ظاهر می‌شود.
گذر دیده شد آغشته به خون دل ازان
پاره‌های جگر آلوده به خون می‌افتد
هوش مصنوعی: نگاه انسان از درد و رنجی که در دل دارد آکنده است و از آن بخش‌های آسیب‌دیده‌ای که به شدت زخم خورده‌اند، قطرات اشکی به زمین می‌ریزد.
خلق گویند بکن صبر و لب از آه ببند
چون کنم صبر که آتش به درون می‌افتد
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند صبور باش و دیگر از درد و شکایت نگو، اما من چگونه می‌توانم صبر کنم در حالی که آتش ناروایی درونم شعله‌ور است؟
شعله آه من این سان که ز گردون گذرد
عرش را دم به دم آتش به ستون می‌افتد
هوش مصنوعی: شعله‌ی آه من به قدری شدید است که وقتی از آسمان می‌گذرد، هر لحظه آتش به پایه‌های بهشت می‌افتد.
جامی این نوع که سررشته تدبیر گسست
آخرالامر به زنجیر جنون می‌افتد
هوش مصنوعی: کسی که فکر و تدبیرش به اشتباه برود، در نهایت به دام جنون و دیوانگی گرفتار می‌شود.