گنجور

شمارهٔ ۳۷

من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
رسم دلجویی ندارد یارب آن سلطان حسن
یا نمی گوید کسی حال من درویش را
کیش پر تیر جفا دارد به کین بیدلان
از کدام استاد سنگین دل گرفت این کیش را
درد تو بیش از حد و غم های تو از درد بیش
با که گویم یارب این غمهای بیش از بیش را
دل فگار توست کار او میفکن با طبیب
زانکه جز داغ تو نبود سودمند این ریش را
سینه جامی که شد ریش از تو نتوان نیش زد
زانکه آه سوزناکش می گدازد نیش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
هوش مصنوعی: من که احساسات و دوستی‌ام را به دل کسی که بی‌رحم و بدخلق است سپرده‌ام، چگونه می‌توانم به سخنان و وعده‌های کسی که نیکوکار و اندیشمند است گوش دهم؟
ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
هوش مصنوعی: ای نصیحت‌کنندگان، من همواره چنین آرزوی بدی را در دل دارم، وگرنه هیچ کس هرگز خود را این‌گونه رسوا نخواهد کرد.
رسم دلجویی ندارد یارب آن سلطان حسن
یا نمی گوید کسی حال من درویش را
هوش مصنوعی: ای کاش، آن سلطان زیبا که دل را تسکین می‌دهد، دست کم حال من درویش را نمی‌پرسید. گویی رسم دلجویی در این دنیا وجود ندارد.
کیش پر تیر جفا دارد به کین بیدلان
از کدام استاد سنگین دل گرفت این کیش را
هوش مصنوعی: کیش (مذهب یا آیین) پر از تیرهای آزار و سختی است و کسانی که دلشان بی‌رحم و جفا کار است، از کدام معلم یا راهنما این آیین سنگین و دشوار را آموخته‌اند؟
درد تو بیش از حد و غم های تو از درد بیش
با که گویم یارب این غمهای بیش از بیش را
هوش مصنوعی: درد و غم تو آن قدر زیاد است که نمی‌دانم با که در میان بگذارم و از دل‌تنگی‌هایت بگویم.
دل فگار توست کار او میفکن با طبیب
زانکه جز داغ تو نبود سودمند این ریش را
هوش مصنوعی: دل تو پر از درد و غم است، پس به پزشک نرو، چرا که هیچ درمانی برای این جراحت جز همان داغ و درد تو وجود ندارد.
سینه جامی که شد ریش از تو نتوان نیش زد
زانکه آه سوزناکش می گدازد نیش را
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و رنجی است که از عشق تو به وجود آمده و دیگر نمی‌توان به آن آسیب بیشتری زد، زیرا آهی که از دل دچار رنج من برمی‌آید، به گونه‌ای تند و سوزناک است که هر گزندی را از بین می‌برد.