شمارهٔ ۳۶۶
در چمن یارم چو با آن لطف و بالا میرود
سرو را پای و صنوبر را دل از جا میرود
ز اشک و آهم در زمین و آسمان رسوای عشق
چون کنم کان تا ثری وین تا ثریا میرود
بر فلک افکنده جان پیچان کمند از دود دل
گویی از شوق لبش سوی مسیحا میرود
هرکه میراند حدیث نطق طوطی بر زبان
عاشقان را دل به آن لعل شکرخا میرود
صید از صحرا به شهر آرند و آن چابکسوار
کرده صید خویش شهری سوی صحرا میرود
میرود زنجیر جنبان هوشمندان را به عشق
هرکجا مجنون او زنجیر بر پا میرود
بر درش کم گوی جامی را گران جان ای رقیب
زان که امروز آمد آن مسکین و فردا میرود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در چمن یارم چو با آن لطف و بالا میرود
سرو را پای و صنوبر را دل از جا میرود
هوش مصنوعی: وقتی یارم با آن زیبایی و جذابیتش در چمن قدم میزند، درخت سرو نیز از او جلوه میگیرد و درخت صنوبر از عشق و علاقهاش بیتاب میشود.
ز اشک و آهم در زمین و آسمان رسوای عشق
چون کنم کان تا ثری وین تا ثریا میرود
هوش مصنوعی: از درد و اشکهای من در زمین و آسمان، عشق را رسوا کردهام. چگونه میتوانم این را برطرف کنم، در حالی که عشق از زمین تا آسمان گسترش یافته و ادامه دارد.
بر فلک افکنده جان پیچان کمند از دود دل
گویی از شوق لبش سوی مسیحا میرود
هوش مصنوعی: جان من مانند دودی که به آسمان میرود، در حال چرخش و پیچیدن است و گویی از شوق لب او به سمت مسیحی که مایه شفا است، میرود.
هرکه میراند حدیث نطق طوطی بر زبان
عاشقان را دل به آن لعل شکرخا میرود
هوش مصنوعی: هرکس که درباره صحبتهای شیرین طوطی سخن میگوید، دل عاشقان به سمت آن لعل زیبا و شیرین میرود.
صید از صحرا به شهر آرند و آن چابکسوار
کرده صید خویش شهری سوی صحرا میرود
هوش مصنوعی: شکارچیان از دشت به شهر میآیند و آن سوار چابک که شکار خود را گرفته، اکنون به سوی دشت برمیگردد.
میرود زنجیر جنبان هوشمندان را به عشق
هرکجا مجنون او زنجیر بر پا میرود
هوش مصنوعی: عشق، دلهای دانایان را به حرکت در میآورد و در هر مکانی، مجنون به دنبال محبوب خود در حال گام برداشتن و زنجیرهایی که به پایش بسته شده است را میکشد.
بر درش کم گوی جامی را گران جان ای رقیب
زان که امروز آمد آن مسکین و فردا میرود
هوش مصنوعی: ای رقیب، در آستانهاش زیاد از جام دشوار مگو، چرا که امروز آن بیچاره آمده و فردا میرود.