شمارهٔ ۳۶۲
ماه من تا کمر از موی میان نگشاید
بیدلان را گره از رشته جان نگشاید
چون بنفشه ز قفا باد زبان سوسن را
گر به آزادی آن سرو زبان نگشاید
گر ببیند صدف آن حقه در گرچه فتد
جای قطره گهر از ابر دهان نگشاید
آن دو لب هست دو کان شکر ار شهد فروش
بیند آن را دگر از شرم دکان نگشاید
در گلو گریه گره گشت بسوزد دل اگر
تیغ آن شوخ ره آه و فغان نگشاید
تا اشارت نکند ابروی او چرخ فلک
بر دلم تیر بلایی ز کمان نگشاید
پیش افسرده دلان عرض سخن جامی چند
دفتر خویش گل ایام خزان نگشاید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه من تا کمر از موی میان نگشاید
بیدلان را گره از رشته جان نگشاید
هوش مصنوعی: عزیز من، تا زمانی که ماه تو، موی میان خود را کنار نگذارد، دلهای بیخبر از عشق، نتوانند از مشکلات روحییشان رهایی یابند.
چون بنفشه ز قفا باد زبان سوسن را
گر به آزادی آن سرو زبان نگشاید
هوش مصنوعی: وقتی که بنفشه از پشت سر به باد میپیچد، گل سوسن هم باید دلیری کند و اگر آن سرو به راحتی زبانش را باز نکند، هیچ کس نمیتواند از او انتظار داشته باشد که صحبت کند.
گر ببیند صدف آن حقه در گرچه فتد
جای قطره گهر از ابر دهان نگشاید
هوش مصنوعی: اگر صدف به آن حقه پی ببرد، حتی اگر قطرهای از مروارید از ابر بیفتد، دهانش را نمیگشاید.
آن دو لب هست دو کان شکر ار شهد فروش
بیند آن را دگر از شرم دکان نگشاید
هوش مصنوعی: دو لب او مانند دو منبع شیرینی هستند. اگر فروشنده عسل آنها را ببیند، از شرم به دکان خود نخواهد رفت.
در گلو گریه گره گشت بسوزد دل اگر
تیغ آن شوخ ره آه و فغان نگشاید
هوش مصنوعی: اگر دل سختی بکشد و از درد بسوزد، اشک و نالهام را در گلویم حبس کردهام و نمیتوانم آن را بیرون بریزم.
تا اشارت نکند ابروی او چرخ فلک
بر دلم تیر بلایی ز کمان نگشاید
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابروی او اشاره نکند، چرخش روزگار بر دلم تیر مصیبت را از کمان رها نمیسازد.
پیش افسرده دلان عرض سخن جامی چند
دفتر خویش گل ایام خزان نگشاید
هوش مصنوعی: برای دلهای غمگین، نمیتوانم سخنی بگویم؛ حتی اگر چندین دفتر پر از احساسات و یادها داشته باشم، باز هم نمیتوانم غم را برطرف کنم و شادیهای گذشته را به یاد بیاورم.