گنجور

شمارهٔ ۳۶۱

به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید
ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید
گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها
چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید
اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد
صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید
چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله
ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید
درآید هر که را بینی ز در یاری و غمخواری
در محنت سرای عاشقان جز باد نگشاید
مخوان زین پس به درس ای همدم از کوی خراباتم
که مشکل های عشق از خدمت استاد نگشاید
مگو جامی بدان مه کز غم خویشم رهایی ده
خلاص مرغ دام افتاده از صیاد نگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید
ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید
هوش مصنوعی: به خاطر نبودن تو در گلزار بهار، نشانه‌ای از شادی و زیبایی وجود نخواهد داشت و تنها صدای ناله و فریاد به گوش خواهد رسید.
گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها
چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید
هوش مصنوعی: دلم به خاطر موهایت درهم پیچیده و گره خورده است. چه فایده‌ای دارد که در بستان‌ها بگردم وقتی می‌دانم که این گره از موهای شما باز نخواهد شد.
اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد
صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید
هوش مصنوعی: اگر هدف تو از زیبایی و قامت بلندت آزادی است، پس نسیم صبا هم هیچ گاه نمی‌تواند زبان سوسن را آزاد کند.
چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله
ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که به جنت و بهشت نگاه کنم، اگر شخصی که نیکو و گران‌قدر است از کوی خود در ورودی به باغ فرهاد نگشاید؟
درآید هر که را بینی ز در یاری و غمخواری
در محنت سرای عاشقان جز باد نگشاید
هوش مصنوعی: هر کسی که را ببینی که از در یاری و کمک به عاشقان می‌آید، در خانه‌ی عشق جز باد و هوس کسی نمی‌تواند وارد شود.
مخوان زین پس به درس ای همدم از کوی خراباتم
که مشکل های عشق از خدمت استاد نگشاید
هوش مصنوعی: بهانه‌ای برای درسی گرفتن نیاورید، زیرا من دیگر به محافل و مجالس خرابات می‌روم. مشکلات عشق را نمی‌توان با یادگیری از استاد حل کرد.
مگو جامی بدان مه کز غم خویشم رهایی ده
خلاص مرغ دام افتاده از صیاد نگشاید
هوش مصنوعی: نگو به آن ماه زیبا که من را از غم‌هایم آزاد کند، چرا که رهایی پرنده‌ای که در دام افتاده است، با دستان صیاد امکان‌پذیر نیست.