گنجور

شمارهٔ ۳۵

بخرام و باز جلوه ده آن سرو ناز را
پامال خویش کن سر اهل نیاز را
بگذار یک نظاره در آن رو که اهل دل
گیرند کیمیا نظر پاکباز را
خوش آنکه تو نشینی و من پیش روی تو
سازم بهانه بهر سجودی نماز را
حسن تو را ز عشق من آوازه شد بلند
محمود ساخت شهره عالم ایاز را
از شرح سوز درد من ای جان گداختی
پیش که گویم این الم جانگداز را
جولان مده سمند و مبر عقل و دین ز ما
بگذار شهسوار من این ترکتاز را
جامی گرفت خاطر آن مه ز شرح هجر
کوته کن این فسانه دور و دراز را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخرام و باز جلوه ده آن سرو ناز را
پامال خویش کن سر اهل نیاز را
هوش مصنوعی: با زیبایی و ناز خود جلوه‌گری کن و مردم نیازمند را تحت تأثیر مجذوب خود قرار بده.
بگذار یک نظاره در آن رو که اهل دل
گیرند کیمیا نظر پاکباز را
هوش مصنوعی: اجازه بده نگاهی بکنیم به آن کسی که دل‌های حساس و عاشق را می‌گیرد، مثل کیمیا که تنها به دیده‌های پاکباز و دل‌سوزان می‌گوید.
خوش آنکه تو نشینی و من پیش روی تو
سازم بهانه بهر سجودی نماز را
هوش مصنوعی: خوشحال‌ترم زمانی که تو در پیش من نشسته‌ای و من برای نماز بهانه‌ای بسازم تا سجده کنم.
حسن تو را ز عشق من آوازه شد بلند
محمود ساخت شهره عالم ایاز را
هوش مصنوعی: زیبایی تو به خاطر عشق من مشهور شد و همین باعث شد که ایاز در چشم مردم به مقام محمود برسد.
از شرح سوز درد من ای جان گداختی
پیش که گویم این الم جانگداز را
هوش مصنوعی: ای جان! تو از شدت سوز و درد من آگاه شدی، ولی نمی‌دانم چگونه باید این درد عمیق و جانفرسای خود را برایت توصیف کنم.
جولان مده سمند و مبر عقل و دین ز ما
بگذار شهسوار من این ترکتاز را
هوش مصنوعی: با شتاب و سرعت نرو و از ما عقل و دین را نگیر، بگذار سوار خوب من این اسب تندرو را براند.
جامی گرفت خاطر آن مه ز شرح هجر
کوته کن این فسانه دور و دراز را
هوش مصنوعی: جامی نوشید و دلش را تسکین داد، ای آن مه زیبا، این داستان طولانی و دردناک جدایی را مختصر کن.