گنجور

شمارهٔ ۳۴

کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را
وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را
شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست
مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را
ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم
حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را
خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به
دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را
پار گفت آن مه برایم با تو خوش سال دگر
شد چنان امسال کاندر خواب جویم پار را
بهر خود نام سگ آن در نخواهم عاریت
چون پسندم بر شعار دولتش این عار را
سر به بالین جدایی دید جامی را طبیب
گفت جز مردن علاجی نیست این بیمار را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را
وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را
هوش مصنوعی: کیست که از میان عاشقان خبری به یار برساند و خاطر فراموشان را از آن کسی که فراموشش کردند، زنده کند؟
شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست
مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را
هوش مصنوعی: دل من از درد جدایی آزرده و رنجور است. کجاست دارویی که بتواند دل را آرام کند و این آلام را از بین ببرد؟
ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم
حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را
هوش مصنوعی: از اشک‌های خونین کسانی که سرخرو هستند، باعث می‌شود که در برابر مردم حق را ادا کنم. حال چگونه می‌توانم این چشمان پر از خون را به آنها نشان دهم؟
خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به
دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را
هوش مصنوعی: من از عشق و جدایی او به شدت گریه می‌کنم، زیرا او که در خون غوطه‌ور است، شایسته دیدار و ملاقات نیست.
پار گفت آن مه برایم با تو خوش سال دگر
شد چنان امسال کاندر خواب جویم پار را
هوش مصنوعی: او گفت: سال گذشته برای من با تو خوش گذشت، امسال هم باید مانند همان سال باشد، چون در خواب حتی یاد تو را هم می‌جویم.
بهر خود نام سگ آن در نخواهم عاریت
چون پسندم بر شعار دولتش این عار را
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم حاضر نیستم نام سگی را قرض بگیرم، چون به سلیقه‌ام این ننگ را بر پرچم حکومتش می‌زنم.
سر به بالین جدایی دید جامی را طبیب
گفت جز مردن علاجی نیست این بیمار را
هوش مصنوعی: در کنار جدایی، فردی را دید که دچار بیماری شده است. پزشک به او گفت که برای این بیمار هیچ درمانی جز مرگ وجود ندارد.