گنجور

شمارهٔ ۳۴۷

چو لب به کوزه نهی کوزه نبات شود
ز کوزه قطره چکد چشمه حیات شود
ز رشک آنکه چرا کوزه لب نهد به لبت
مرا دو دیده ز نم دجله و فرات شود
ازان زلال بقا کآب نیم خورده توست
چو خضر هر که خورد ایمن از ممات شود
مریض عشق تو چون مایل شفا گردد
اسیر قید تو کی طالب نجات شود
ز کعبه بود نشانی دلم چه دانستم
که بهر چون تو بتی دیر سومنات شود
نهاد رخ به عدم دل چو تخم مهر تو کشت
چو آن حریف که ناگه ز کشت مات شود
نهاده چشم به راه تو منتظر جامی
که بگذری به سر او و خاک پات شود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لب به کوزه نهی کوزه نبات شود
ز کوزه قطره چکد چشمه حیات شود
هوش مصنوعی: وقتی که لب خود را به کوزه بگذاری، کوزه تبدیل به یک ظرف شیرین می‌شود و اگر از آن آب بخوری، چشمه زندگی به تو منتقل خواهد شد.
ز رشک آنکه چرا کوزه لب نهد به لبت
مرا دو دیده ز نم دجله و فرات شود
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت آنکه چرا کوزه‌ای لب‌ به لب تو می‌گذارد، چشمان من همچون آب‌های دجله و فرات پر از اشک می‌شود.
ازان زلال بقا کآب نیم خورده توست
چو خضر هر که خورد ایمن از ممات شود
هوش مصنوعی: از آن آب زلال و پاینده‌ای که تو تنها نیم جرعه‌ای از آن نوشیده‌ای، هر کس که از آن بنوشد، مانند خضر (نبی) از مرگ ایمن خواهد شد.
مریض عشق تو چون مایل شفا گردد
اسیر قید تو کی طالب نجات شود
هوش مصنوعی: عاشق درد عشق تو آن‌چنان گرفتار توست که حتی اگر بخواهد سلامتی پیدا کند، نمی‌تواند از بند تو رهایی یابد.
ز کعبه بود نشانی دلم چه دانستم
که بهر چون تو بتی دیر سومنات شود
هوش مصنوعی: از کعبه نشانه‌ای داشتم، اما نمی‌دانستم که برای معشوقی چون تو، بت معابد هندو خواهد شد.
نهاد رخ به عدم دل چو تخم مهر تو کشت
چو آن حریف که ناگه ز کشت مات شود
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ام را به دست فراموشی می‌سپارم، گویی دل را به یاد تو می‌کاشتم. مانند رقیبی که ناگهان از کارزار شکست می‌خورد.
نهاده چشم به راه تو منتظر جامی
که بگذری به سر او و خاک پات شود
هوش مصنوعی: چشمانم را به انتظار تو دوخته‌ام، در حالی که منتظر هستم جامی به من بدهی که پر از عشق تو باشد و با عبور تو، خاک پای تو بر سر آن ببارد.