گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

چون برید از تن رگ جان آه دل آهسته شد
چنگ افتاد از نوا چون تار ازو بگسسته شد
بی رخ جانان تماشای جهان لطفی نداشت
آبروی این کهن باغ آن گل نورسته شد
بس که چشمم ریخت در هجر رخت باران شوق
عاقبت از لوح دل نقش صبوری شسته شد
شد فگار از رشک حسد را دل و جان کز چه رو
زخم تیغت مرهم ریش من دلخسته شد
گه گهی دل جانب محراب ها می داشت میل
تا نمودی آن دو ابرو میل دل پیوسته شد
تا ز جعد مشکبو پیش دو رخ بستی نقاب
بر رخ جامی در اقبال و دولت بسته شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون برید از تن رگ جان آه دل آهسته شد
چنگ افتاد از نوا چون تار ازو بگسسته شد
هوش مصنوعی: وقتی که رگ جان از بدن جدا می‌شود، آه دل به آرامی سر می‌زند و نوا و آهنگی که در دل بود، چون تار پاره می‌شود و دیگر نمی‌نوازد.
بی رخ جانان تماشای جهان لطفی نداشت
آبروی این کهن باغ آن گل نورسته شد
هوش مصنوعی: بدون دیدن محبوب، تماشای جهان هیچ جذابیتی ندارد. آبروی این باغ کهن به خاطر گل جوانی که در آن شکوفا شده، حفظ شده است.
بس که چشمم ریخت در هجر رخت باران شوق
عاقبت از لوح دل نقش صبوری شسته شد
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دوری تو به شدت اشک می‌ریزد، تا جایی که در نهایت، نقش صبوری که بر دل داشتم، پاک شد.
شد فگار از رشک حسد را دل و جان کز چه رو
زخم تیغت مرهم ریش من دلخسته شد
هوش مصنوعی: دل و جانم از حسد و رشك به تنگ آمده است، چرا که زخم‌های ناشی از تیغ تو مانند دارویی برای زخمی که در دلم دارم، تسکین‌دهنده شده‌اند.
گه گهی دل جانب محراب ها می داشت میل
تا نمودی آن دو ابرو میل دل پیوسته شد
هوش مصنوعی: هر از گاهی دل به سمت محراب‌ها تمایل پیدا می‌کند، تا به یادآوری آن دو ابرو که دل را به خود جذب کرده‌اند، بپردازد. دل همواره به آن زیبایی‌ها وابسته شده است.
تا ز جعد مشکبو پیش دو رخ بستی نقاب
بر رخ جامی در اقبال و دولت بسته شد
هوش مصنوعی: او که با موهای پریشان خود، به زیبایی و جاذبه‌اش پرده‌ای بر چهره دو پرنده زیبا انداخته، در حالتی شاداب و خوشبخت، جامی در دست دارد و به نظر می‌رسد که به امید و خوشدلی در زندگی رسیده است.