شمارهٔ ۳۳۶
مرا به کوی تو خواهم که خانهای باشد
ز بهر آمدن آنجا بهانهای باشد
گذاشتم دل صد پاره را به خاک درت
که پیش تیر تو از من نشانهای باشد
من آن نیم که عنان گیریت توانم کرد
مرادم از تو همین تازیانهای باشد
چه بیم ز آتش دوزخ که گفت واعظ شهر
که آن ز شعله شوقت زبانهای باشد
ز خوبی تو به هرجا حکایتی گفتند
حدیث یوسف مصری فسانهای باشد
مپوش عارض و خال از دل رمیده من
که مرغ زنده به آبی و دانهای باشد
سگیست جامی و جایش همیشه خاک درت
نه آن سگی که به هر آستانهای باشد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا به کوی تو خواهم که خانهای باشد
ز بهر آمدن آنجا بهانهای باشد
هوش مصنوعی: میخواهم به کوی تو بروم، جایی که بتوانم بهانهای برای حضورم داشته باشم.
گذاشتم دل صد پاره را به خاک درت
که پیش تیر تو از من نشانهای باشد
هوش مصنوعی: دل شکستهام را به درگاه تو سپردهام تا نشانهای از عشقت در مقابل تیرهای عاشقانهات باشد.
من آن نیم که عنان گیریت توانم کرد
مرادم از تو همین تازیانهای باشد
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که بتوانم تو را به کنترل درآورم، آنچه که هدفم از توست فقط این است که به وسیلهی تو راهی را بیابم.
چه بیم ز آتش دوزخ که گفت واعظ شهر
که آن ز شعله شوقت زبانهای باشد
هوش مصنوعی: نگران آتش جهنم نباش که واعظ شهر گفت آن به خاطر شعله عشق توست که میسوزد.
ز خوبی تو به هرجا حکایتی گفتند
حدیث یوسف مصری فسانهای باشد
هوش مصنوعی: به خاطر خوبیهایت در هر مکانی داستانهایی روایت میشود که مانند قصهی یوسف در مصر، افسانهای بیش نیستند.
مپوش عارض و خال از دل رمیده من
که مرغ زنده به آبی و دانهای باشد
هوش مصنوعی: روی زیبا و خالهای تو را از دل بیقراریام بپوشان، زیرا که مرغ زنده به آب و دانهای نیازمند است.
سگیست جامی و جایش همیشه خاک درت
نه آن سگی که به هر آستانهای باشد
هوش مصنوعی: سگی وجود دارد که همیشه در خاک تو جا دارد، نه آن سگی که به هر درگاهی سرگرم باشد.