شمارهٔ ۳۳۳
رفتم به باغ و سرو خرامان من نبود
وان نوشکفته غنچه خندان من نبود
چون ابر نوبهار به هر سو گریستم
کان سرو پیش دیده گریان من نبود
نگشاد دل ز لاله مرا زانکه بی رخش
داغ غمی نماند که بر جان من نبود
از جیب غنچه کآب لطافت همی چکید
جز خون دل چکیده به دامان من نبود
مرغ چمن گرفت سر خود فغان کنان
کش طاقت شنیدن افغان من نبود
هر جا نمود جلوه بتی بر سمند ناز
جانم ز رشک سوخت که جانان من نبود
جامی مگوی بهر چه ماندی ز دوست باز
من چون کنم که بخت به فرمان من نبود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتم به باغ و سرو خرامان من نبود
وان نوشکفته غنچه خندان من نبود
هوش مصنوعی: به باغ رفتم، اما خبری از معشوقهام که با زیبایی و ناز میرقصید نبود. همچنین آن گلبرگ تازهای که با لبخندش دلها را شاد میکرد نیز در آنجا حضور نداشت.
چون ابر نوبهار به هر سو گریستم
کان سرو پیش دیده گریان من نبود
هوش مصنوعی: در فصل بهار مانند ابری در هر جا اشک ریختم، زیرا آن سرو زیبایی که در برابر چشمانم باشد، نبود.
نگشاد دل ز لاله مرا زانکه بی رخش
داغ غمی نماند که بر جان من نبود
هوش مصنوعی: دل من از غم لاله زار باز نمیشود، زیرا بدون روی تو هیچ داغی بر جان من نیست که نداشته باشم.
از جیب غنچه کآب لطافت همی چکید
جز خون دل چکیده به دامان من نبود
هوش مصنوعی: از جیب غنچه که سرشار از لطافت است، فقط اشک دل من بر دامنم ریخته شده است و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
مرغ چمن گرفت سر خود فغان کنان
کش طاقت شنیدن افغان من نبود
هوش مصنوعی: پرندهای که در چمن نشسته، با صدای بلند خودش را ندا میکند و از شدت درد و رنجی که دارد، نمیتواند صدای نالهام را بشنود.
هر جا نمود جلوه بتی بر سمند ناز
جانم ز رشک سوخت که جانان من نبود
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و جاذبهای به چشم میخورد، دلم از حسادت میسوزد که چرا محبوب من در آنجا نیست.
جامی مگوی بهر چه ماندی ز دوست باز
من چون کنم که بخت به فرمان من نبود
هوش مصنوعی: بگو که چرا از دوست بازماندهای، در حالی که من چگونه میتوانم کارهایم را سامان دهم وقتی که سرنوشت در دست من نیست؟