شمارهٔ ۳۳۲
دی چو دید آن مه مرا از راه گردیدن چه بود
وان روان بگذشتن آنگه باز پس دیدن چه بود
با رفیقان گر نه رمزی داشت از من در میان
آن اشارت کردن پنهان و خندیدن چه بود
بی دلی می گفت دی کان ماه را خانه کجاست
من ز غیرت سوختم کان خانه پرسیدن چه بود
بر نشان پای او سازم بهانه سجده را
تا نگوید کس که رخ بر خاک مالیدن چه بود
گر نه آخر در دلش جا کرد قول مدعی
بی گناه از عاشق بیچاره رنجیدن چه بود
من نیاسودم ز ناله دوش وآن بدخو نگفت
شب همه شب بر سر این کوی نالیدن چه بود
جامی آخر زان جوان بازیچه طفلان شدی
خود بگو پیرانه سر این عشق ورزیدن چه بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی چو دید آن مه مرا از راه گردیدن چه بود
وان روان بگذشتن آنگه باز پس دیدن چه بود
هوش مصنوعی: در آن شب که آن ماه زیبا مرا دید، تعجب کرد که چرا من از مسیر خود منحرف شدم و چرا آن روح که در حال گذر بود، دوباره به عقب برگشت و مرا تماشا کرد.
با رفیقان گر نه رمزی داشت از من در میان
آن اشارت کردن پنهان و خندیدن چه بود
هوش مصنوعی: اگر با دوستانم رمزی وجود نداشت، پس آن اشارات پنهانی و خندیدن چه معنی دارد؟
بی دلی می گفت دی کان ماه را خانه کجاست
من ز غیرت سوختم کان خانه پرسیدن چه بود
هوش مصنوعی: یک نفر بیاحساس و بیغم به ماه گفت که خانهات کجاست. اما من به خاطر غیرت خود، از این سوال سوختم که چرا باید از کسی دربارهٔ خانهاش بپرسم.
بر نشان پای او سازم بهانه سجده را
تا نگوید کس که رخ بر خاک مالیدن چه بود
هوش مصنوعی: برای او بهانهای میسازم تا به سجده برویم و کسی نگوید که چرا باید صورت بر خاک بمالیم.
گر نه آخر در دلش جا کرد قول مدعی
بی گناه از عاشق بیچاره رنجیدن چه بود
هوش مصنوعی: اگر در نهایت در دل او جایی نداشت، گفتن وعدههای دروغین از سوی معشوق بیگناه چه سودی داشت، در حالی که عاشق بیچاره تنها رنج میبرد؟
من نیاسودم ز ناله دوش وآن بدخو نگفت
شب همه شب بر سر این کوی نالیدن چه بود
هوش مصنوعی: من در شب گذشته به خاطر نالهای که داشتم آرام نمیگرفتم و آن فرد بدخلق هم درباره این که چرا همه شب در این کوی ناله میزنم، چیزی نگفت.
جامی آخر زان جوان بازیچه طفلان شدی
خود بگو پیرانه سر این عشق ورزیدن چه بود
هوش مصنوعی: جامی در اینجا به این موضوع اشاره میکند که در پایان عمر، انسان مانند یک جوان، به موضوعاتی میپردازد که در واقع برای او همچون بازیچهای است. او از خود میپرسد که عشق ورزیدن در سن و سال بالا که به مانند سالخوردگی است، چه معنایی دارد و چرا باید به این احساس ادامه داد؟