گنجور

شمارهٔ ۳۳۰

گر نماند آن غنچه لب با من چنان خندان که بود
شد مرا از شوق لعلش گریه صد چندان که بود
ای رفیق کوی زهد از من سر و سامان مجوی
خاک شد در راه خوبان هر سر و سامان که بود
امشب افغانم ز چرخ ار نگذرد معذور دار
چون ز ضعف تن نماند آن قوت افغان که بود
چند سوزد جان من وه کآتش دل آب ساخت
یادگار تیر او در سینه هر پیکان که بود
گر شد ایمانم به کفر زلف شبرنگش بدل
ظلمت این کفر به از نور آن ایمان که بود
عاجز آمد آخر از درد دلم مسکین طبیب
گرچه کرد از مرحمت تدبیر هر درمان که بود
آه جامی زد علم چون چاک کردی سینه اش
عاقبت شد آشکار آن آتش پنهان که بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نماند آن غنچه لب با من چنان خندان که بود
شد مرا از شوق لعلش گریه صد چندان که بود
هوش مصنوعی: اگر آن غنچه لب دیگر با من شاد و خندان نباشد، اشکم به خاطر علاقه‌ام به لبانش صد برابر بیشتر خواهد شد.
ای رفیق کوی زهد از من سر و سامان مجوی
خاک شد در راه خوبان هر سر و سامان که بود
هوش مصنوعی: دوست من، در مسیر پرهیزگاری به من نظم و آرامش نخواهی داد. هرچه که بود، بر سر راه خوبان به خاک تبدیل شد.
امشب افغانم ز چرخ ار نگذرد معذور دار
چون ز ضعف تن نماند آن قوت افغان که بود
هوش مصنوعی: امشب از وضعیت خود گله‌مندم، اما اگر ستاره‌ها به من کمک نکنند، مرا ببخش. چون دیگر از قدرتی که قبلاً داشتم خبری نیست و از ضعف بدنم رنج می‌برم.
چند سوزد جان من وه کآتش دل آب ساخت
یادگار تیر او در سینه هر پیکان که بود
هوش مصنوعی: جان من چقدر می‌سوزد و آتش دل چقدر سرد شده است، یادگاری از تیر او در سینهٔ هر پیکانی که وجود دارد.
گر شد ایمانم به کفر زلف شبرنگش بدل
ظلمت این کفر به از نور آن ایمان که بود
هوش مصنوعی: اگر ایمان من به خاطر زیبایی‌های زلف‌های شبرنگش به کفر تبدیل شود،‌ این کفر در تاریکی‌اش بهتر از آن نوری است که به من از آن ایمان می‌رسید.
عاجز آمد آخر از درد دلم مسکین طبیب
گرچه کرد از مرحمت تدبیر هر درمان که بود
هوش مصنوعی: در نهایت، پزشک از درمان دردهای دل من ناامید شد، علی‌رغم اینکه با لطف و مهربانی‌اش تمام تلاشش را برای درمان انجام داد.
آه جامی زد علم چون چاک کردی سینه اش
عاقبت شد آشکار آن آتش پنهان که بود
هوش مصنوعی: با آه و ناله، علم و دانش از دلش بیرون آمد، و وقتی که سینه‌اش را شکافتی، آتش پنهانی که در درونش بود، در نهایت آشکار شد.