گنجور

شمارهٔ ۳۱۲

رخ خود به خون نگارم که نگار من نیامد
غم او چو کشت زارم به مزار من نیامد
به کنار جو ندیدم چو قدش به باغ سروی
که ز آب دیده جویی به کنار من نیامد
خط سبزه کامد از گل که ز پی رسیدم اینک
چه کنم چو این بشارت ز بهار من نیامد
به کدام کاسه سر خوش زیم از شراب راحت
به سرم چو زخم سمی ز سوار من نیامد
به رهش چو خاک گشتم چه به وقت بود گریه
که به پشت پاش باری ز غبار من نیامد
چو دهم به او دلی را که خراب ازوست کارم
به چه کار آید او را چو به کار من نیامد
زر چهره ساخت جامی ز دو دیده سرخ یعنی
که ز کان عشق نقدی به عیار من نیامد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ خود به خون نگارم که نگار من نیامد
غم او چو کشت زارم به مزار من نیامد
هوش مصنوعی: روی خود را به خون می‌آلایم چرا که معشوقم نیامد. غم او همچون کشت زارم، اما او به مزارم نیامد.
به کنار جو ندیدم چو قدش به باغ سروی
که ز آب دیده جویی به کنار من نیامد
هوش مصنوعی: کنار جوی آب، به قد و قامت درختی در باغ نگاه کردم، اما سایه‌اش به کنار من نیامد و از چشمانم اشکی به جوی نریخت.
خط سبزه کامد از گل که ز پی رسیدم اینک
چه کنم چو این بشارت ز بهار من نیامد
هوش مصنوعی: سبزه به‌خاطر گل آمده و من که به دنبال آن بودم، حالا چه باید بکنم که این خبر خوش از بهار به من نرسید؟
به کدام کاسه سر خوش زیم از شراب راحت
به سرم چو زخم سمی ز سوار من نیامد
هوش مصنوعی: کدام نهایت لذت را از شراب ببرم در حالی که درد زخم در سرم خواب را از من گرفته است و به دردی که ناشی از ضربه‌ای از سواری است، اشاره می‌کند.
به رهش چو خاک گشتم چه به وقت بود گریه
که به پشت پاش باری ز غبار من نیامد
هوش مصنوعی: وقتی به خاطر عشق او به زمین افتادم، چه فایده‌ای داشت که در آن لحظه اشک بریزم، در حالی که وجودم فقط باری از خاک و غبار برای او بود و هیچ چیز از من به او نرسید.
چو دهم به او دلی را که خراب ازوست کارم
به چه کار آید او را چو به کار من نیامد
هوش مصنوعی: اگر دلی را که به خاطر او خراب شده، به او بسپارم، این برای من چه فایده‌ای دارد که او به کار من نیامد؟
زر چهره ساخت جامی ز دو دیده سرخ یعنی
که ز کان عشق نقدی به عیار من نیامد
هوش مصنوعی: ظاهراً عشق به من هیچ ارزشی نداشت و به همین دلیل، هیچ چیزی به من نرسید که نشان‌دهنده‌ی آن باشد.