شمارهٔ ۳۰۲
فردا که دوست کشته خود را ندا کند
خیزد ز خاک و بار دگر جان فدا کند
شد روی دوست قبله ما کو امام شهر
تا در نماز خویش به ما اقتدا کند
بس پیر سالخورده که چون طفل خردسال
در مکتب تو لوح محبت هجا کند
حاشا که من لباس سلامت کشم به دوش
گر عشقم از پلاس ملامت ردا کند
مسکین فقیه می کند انکار حسن دوست
با او بگو که دیده جان را جلا کند
تو در میانه هیچ نیی هر چه هست اوست
هم خود الست گوید و هم خود بلی کند
جامی بمیر در غم یاری که بهر او
گر صد هزار بار بمیری کرا کند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فردا که دوست کشته خود را ندا کند
خیزد ز خاک و بار دگر جان فدا کند
هوش مصنوعی: در فردا که دوست، کسی را که به خاطرش جان داده، صدا بزند، آن فرد از خاک برمیخیزد و دوباره جان خود را فدای محبوب میکند.
شد روی دوست قبله ما کو امام شهر
تا در نماز خویش به ما اقتدا کند
هوش مصنوعی: روی دوست برای ما مانند قبله است، ای کاش امام شهر در نماز ما حضور پیدا کند و به ما اقتدا کند.
بس پیر سالخورده که چون طفل خردسال
در مکتب تو لوح محبت هجا کند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد سالخوردهای که همچون کودکان کوچک، در مدرسهی عشق و محبت از تو آموزش میگیرند و نامههای عشق را میآموزند.
حاشا که من لباس سلامت کشم به دوش
گر عشقم از پلاس ملامت ردا کند
هوش مصنوعی: هرگز چنین نیست که من لباس سلامتی را به دوش بزنم، اگر عشق من از چارچوب ملامت و انتقاد بر کنار برود.
مسکین فقیه می کند انکار حسن دوست
با او بگو که دیده جان را جلا کند
هوش مصنوعی: انسان سادهدل چنان به اشتباه میافتد که زیبایی و محبت دوست را انکار میکند. به او بگو که زیبایی درون را با مشاهده محبت دیگران روشن کند و جانش را نورانی سازد.
تو در میانه هیچ نیی هر چه هست اوست
هم خود الست گوید و هم خود بلی کند
هوش مصنوعی: تو در دل هیچیت قرار داری و هر آنچه هست، خود اوست. هم او به سخن میآید و هم خود را به اثبات میرساند.
جامی بمیر در غم یاری که بهر او
گر صد هزار بار بمیری کرا کند
هوش مصنوعی: برای یاری که به خاطر او اگر صد هزار بار هم بمیرم، چه کسی به خاطر من این کار را انجام میدهد؟