شمارهٔ ۲۶۹
خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود
وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود
هست گویی ز لطافت ذقنت وز خوبان
کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود
جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز
تاری اندر شکن زلف تو انگار نبود
همه کس کشته خود می درود بخت نگر
که دلم مهر و وفا کشت و غم و درد درود
هستم از مردمک دیده خود غرقه به خون
که چرا دوش در آغوش خیال تو غنود
رود نیلی ست روان سوی تو ای مصر جمال
چشم گریان که شد از سنگ جفای تو کبود
بس که جامی پی پابوس تو هر سوی دوید
پای او سود ولبی بر کف پای تو نسود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود
وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود
هوش مصنوعی: با لبخند تو، دندانهای زیبات را به نمایش گذاشتی و به همین دلیل، گرههای غم و اندوه از جانم باز شد.
هست گویی ز لطافت ذقنت وز خوبان
کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که لطافت و زیبایی تو از هر زیبای دیگری در این دنیا بینظیر است و هیچکس در این عرصه به لطافت و نرمی تو نمیرسد.
جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز
تاری اندر شکن زلف تو انگار نبود
هوش مصنوعی: جیب جانم که بر اثر غمت پاره شد، مانند این است که در چهرهی زیبایت، توری از تارها ببافم که انگار هیچ نبود.
همه کس کشته خود می درود بخت نگر
که دلم مهر و وفا کشت و غم و درد درود
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی به سرنوشت خود اشاره میکند؛ به روزگاری که دلم سرشار از محبت و وفاداری بود، اما در عوض غم و درد را تجربه کردم.
هستم از مردمک دیده خود غرقه به خون
که چرا دوش در آغوش خیال تو غنود
هوش مصنوعی: من از شدت دلتنگی و عشق به تو، چنان افسرده و غمگین هستم که انگار مردمک چشمم در خون غرق شده است. چرا که شب گذشته در آغوش خیالت خوابم برد و این حسرت و اندوه مرا فرا گرفته است.
رود نیلی ست روان سوی تو ای مصر جمال
چشم گریان که شد از سنگ جفای تو کبود
هوش مصنوعی: رود نیلی به سمت تو در حال حرکت است، ای مصر زیبایی، چشمی که به خاطر بدیهای تو گریه میکند و حالا از دل سنگ ضعف و تلخیات آسیب دیده و کبود شده است.
بس که جامی پی پابوس تو هر سوی دوید
پای او سود ولبی بر کف پای تو نسود
هوش مصنوعی: هرچقدر که مردم برای رسیدن به تو تلاش کردند و دور و بر تو دویدند، پایشان از آنهمه جست و خیز به تو نرسید و نتوانستند به واقعیّت تو دست یابند.